مقدمه
اختلال اماس از شایعترین اختلالات عصبشناختی ناشی از میلینزدایی و خودایمنی است که میتواند به نارسایی در ناحیه پیشانی و پیشپیشانی مغز منجر شود. ازجمله نشانههای این اختلال، نارساییهای جسمانی، شناختی و عاطفی است [1]. افزایش میزان فراوانی اماس در جهان و اختصاصاً در سنین جوانی موجب مشکلات جدی در ارتباطات فردی و اجتماعی در خانواده و جامعه میشود [2]. شواهد بالینی نشان میدهد نارساییهای روانشناختی در افراد مبتلا به اماس همواره با مشکلات جسمانی و گاهی پیش از آن بروز پیدا میکنند [3].
مشکلات شناختی از جمله اختلالات روانشناختی است که با علائم بالینی این افراد ارتباط دارد. به عبارت دیگر، با کاهش سطح شناختی بروز علائم شدیدتر میشود و میتواند به محدودیتهای جدی در آنان منجر شود [4]. محدودیتهایی که به باور مؤلفان عامل اضطراب بنیادین در افراد است و به احساس ناایمنی نسبت به بیثباتی هویت فردی در فرایند پیشرفت اختلال منجر میشود [2]. بر این اساس، برخی از متخصصان بر این عقیدهاند که این گروه در مواجهه با آسیبهای ناشی از اختلال، نهتنها نیازمند پذیرش محدودیتهای خود هستند، بلکه الزاماً باید در تصویر بدنی و ادراکیای که از خود دارند، تغییر ایجاد کنند [5]. فرایندی که به کمک مداخلات درمانگری میتواند از آسیب به سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی آنان پیشگیری کند.
رویآورد بهزیستی روانشناختی بر پایه نظریههای کلنگر از جمله دیدگاه معنانگری ریف در دهههای اخیر مطرح شده است [6]. با چنین رویآوردی دستیابی به بهزیستی روانشناختی دیگر به معنای تلاش برای کسب لذت نیست، بلکه به منزله تلاش فرد برای پیشرفت خود در گستره زندگی است و با تحقق توانمندیهای او حاصل میشود. به علاوه، از این دیدگاه، احساس خوببودن به طور یکپارچه در جنبههای زیستی، شناختی، عاطفی و اجتماعی تعریف میشود و چنانچه بهزیستی و سلامت، فرایندی مستمر، یکپارچه و در عین حال چندبُعدی در نظر گرفته شود، افزایش یا کاهش در یک بُعد میتواند در ابعاد دیگر بهزیستی تأثیر بگذارد.
افزون بر آن، در سالهای اخیر نقطهنظر متفاوتی نسبت به پیامدهای ناشی از یک اختلال و تأثیر آن بر بهزیستی افراد از سویب ریف و همکاران مطرح شده است [5]. به باور این محققان بروز یک اختلال نهتنها مانعی برای پیشرفت فرد نیست، بلکه فرصت تازهای برای چالش با دشواریها و مشکلات آن به شمار میآید. ریف در سال 1996 با وحدتبخشیدن به نظریههای مختلف، شش مؤلفه بهزیستی خود شامل پذیرش خود، هدفمندی در زندگی، رشد شخصی، داشتن روابط مؤثر با دیگران، تسلط بر محیط و استقلال را تدوین کرده است که امروزه جایگاه درخور توجهی را در مطالعات آسیبشناختی و درمانگری به خود اختصاص داده است [7].
از سوی دیگر، این پژوهشگران بر پایه مطالعات مبتنی بر وجود همبستگی بین بهزیستی روانشناختی و پیوندهای عصبشناختی در حوزههای عاطفی، هیجانی و شناختی، جهتگیریهای نظری جدیدی را ارائه دادهاند [6]. بر اساس این یافتهها نواحی کرتکس پیشپیشانی میانی و مداری، کرتکس پیشانی تحتانی و سینگولیت جلویی از جمله نواحیای در مغز هستند که مسئولیت کنش بهزیستی را بر عهده دارند [8]. همچنین این نواحی در برنامهریزی، سازماندهی و فعالیتهای اجرایی، پردازش اطلاعات درباره فرد و دیگران و تنظیم هیجانی نقش دارند. از سویی دیگر کرتکس مداری پیشانی و بخش شکمی کرتکس پیشپیشانی نیز اختصاصاً با تجربه لذت، خوشحالی و بهزیستی مرتبط است.
تحقیقات در قلمرو بهزیستی روانشناختی حاکی از پایینبودن سطح بهزیستی در افراد مبتلا به اماس است. نتایج این مطالعات در زمینه علت شناختی، بخشی از آن را به بروز اختلالات عاطفی ناشی از عود مکرر علائم و نگرانی آنان نسبت به آینده و بخشی مهمی را به نبود حمایتهای اجتماعی و اقدامات درمانگری بههنگام نسبت میدهند [10 ،9]. از اینرو، سالهای اخیر مجموعهای از مداخلات بازپروری با هدف کاهش نشانهها یا برای دستیابی به ترمیم سلولی با توجه به نوع آسیبدیدگی افراد مبتلا به اماس انجام شده است [11].
مداخله موسیقی عصبشناختی از جمله مداخلات موسیقیایی استانداردشدهای است که مایکل تات درسال 2005 معرفیاش کرده است [12]. هدف از این نوع موسیقی کاهش مشکلات شناختی، عاطفی و هیجانی و کارکردهای حسی و حرکتی ناشی از نارساییهای عصبشناختی از جمله اختلال اماس است. الگوی نظری این نوع مداخله، تحریک بخشهایی از مغز است که به ادراک موسیقیایی و تولید آن مربوط میشود و اثرات آن را در کنشها و رفتارهای غیرموسیقیایی مغز میتوان مشاهده کرد. از جمله برنامههای تات و همکاران که با هدف کاهش مشکلات کنش اجرایی ناشی از آسیبهای لب پیشانی و پیشپیشانی طراحی شده است »برنامه آموزش موسیقیایی کنشهای اجرایی« است [13]. در این برنامه تکنیکهایی ارائه میشود که با استفاده از سازماندهی فرایندهای شناختی، امکان تنظیم کنشهای هیجانی، انگیزشی و تقویت فرایندهای ارتباطی در افراد میسر میشود [14].
افراد مبتلا به اماس نارساییهای چندگانهای را تجربه میکنند که ناشی از آسیبهای متعدد عصبشناختی است. ماهیت پیشروندگی و مزمنبودن اختلال در عملکردهای شناختی و عاطفی آنان تأثیر میگذارد و بهزیستی آنان را به خطر میاندازد [2]. این در حالی است که از دیدگاه روانشناسی مثبتنگر دریافت حمایتها و مداخلات درمانگری به سازشیافتگی افراد با محدودیتهای اختلال کمک میکند [11]. امروزه کشف پیوندهای عصبروانشناختی بین مؤلفههای بهزیستی و کنشهای کرتکسی و همچنین تأثیر موسیقی بر ساختار عصبشناختی دستاوردهایی است که در تدوین مداخلات نقش داشته است [15 ،6]. در این راستا پیشینه تحقیقات در حوزه مداخلات موسیقیایی در بهزیستی روانشناختی یافتههای متناقضی را نشان میدهد [16].
به نظر میرسد عمدتاً این ناهماهنگی در یافتهها، ناشی از بررسی تعداد محدودی از مؤلفههای بهزیستی و توجه کمتر به جنبههای عصبروانشناختی آن در مبتلایان به اماس است [14]. پژوهشها در زمینه اثر مداخله موسیقی عصبشناختی نشان میدهد با استفاده از پیوندهای عصب موسیقیایی و تقویت نواحی شناختی مغز میتوان بخشهای عاطفیهیجانی مرتبط با بهزیستی را تحت تأثیر قرار داد [13]. از اینرو، این پژوهش به دنبال تعیین اثربخشی این نوع موسیقی بر مؤلفههای بهزیستی روانشناختی در افراد مبتلا به اماس است، تا بتوان از نتایج آن به عنوان روشی مکمل در کنار دیگر اقدامات درمانگری استفاده کرد.
با مروری بر پژوهشها، میتوان به مجموعه مطالعات اثربخشی موسیقی عصبشناختی بر کاهش مشکلات کنش اجرایی، سازگاری هیجانی و بهزیستی افراد دچار آسیبهای ناحیه پیشانی و پیشپیشانی از سوی تات و همکاران اشاره کرد [13]. مطالعه قای و قای نیز موسیقی عصبشناختی را بر پایه حرکات ریتمیک بر بهبود حرکتی افراد مبتلا به اماس مؤثر میداند [17].همچنین میتوان به تأثیر موسیقی عصبشناختی بر افزایش یادگیری کلامی در این گروه، از سوی تات و همکاران و مطالعه گاردینر و تات در زمینه تأثیر آموزش کنش اجرایی بر آسیبهای لب پیشانی افراد دچار اختلالات عصبشناختی استناد کرد [19 ،18]. به علاوه می توان به مطالعه نیستانی در زمینه تأثیر معنادار موسیقیدرمانگری فعال در کاهش تنیدگی افراد مبتلا به اماس اشاره کرد [20]. در مقابل، مطالعه مولر ناهمخوان با نتایج مذکور، اثربخشنبودن آموزش موسیقیایی کنش اجرایی را بر میزان چرخش ذهنی مبتلایان به آسیبهای مغزی نشان میدهد [21]. یافتههای بالز تأثیرنگذاشتن موسیقی را در زیرمؤلفههای بهزیستی افراد سالمند به دلیل نبود تناسب مداخله با نیازهای این گروه گزارش میدهد [22].
افزایش شیوع اختلال اماس در ایران با دامنه 3/5 تا 28/74 در هر 100 هزار نفر و بیشترین فراوانی در نوع عودبهبودی و بروز دوبرابری آن در زنان در سالهای اخیر گزارش شده است [23]. به علاوه، افزایش فراوانی آن در سنین جوانی (20 تا 40) موجب کاهش فعالیتهای فردی و اجتماعی و بهخطرافتادن بهزیستی در جوانان میشود [11]. نبود درمان قطعی، غیرقابل پیشبینیبودن نشانهها و تمایل به درمانهای روانشناختی به دلیل اثرات جانبی داروها و هزینههای آن ضرورت بهکاربستن مداخلات روانشناختی را افزایش داده است [24]. مداخله موسیقی عصبشناختی از جمله اقدامات روانشناختی بدون عوارض و قابل دسترسی است که با هدف کاهش آسیبهای عصبشناختی این گروه از افراد طراحی شده است [25]. با توجه به ناکافیبودن تحقیقات در زمینه موضوع این پژوهش در مطالعات غیرایرانی [14] و خلأ آن در تحقیقات ایرانی، این پژوهش به دنبال یافتن پاسخی به این سؤال است که آیا مداخله موسیقی عصبشناختی بر بهزیستی روانشناختی زنان مبتلا به اماس مؤثر است.
روش بررسی
این پژوهش از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل انجام شده است. جامعه مطالعهشده شامل تمام دختران 20 تا 30 سال مبتلا به اماس از نوع عودبهبودی بود که در تابستان سال 1395 عضو انجمن اماس شهر تهران بودند. 20 نفر از این اعضا با توجه به پیشینه تحقیقات و به دلیل استفاده از روش پژوهشی نیمهآزمایشی با حداقل حجم مطلوب برای هریک از گروهها (10 نفر) با استفاده از نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند. همتاسازی دو گروه بر اساس متغیرهای سن، وضعیت تأهل، اشتغال، تحصیلات، سن بروز اماس و شاخص گسترده ناتوانمندی بر اساس رتبهبندی مقیاس گسترده وضعیت ناتوانی صورت گرفت. پس از دریافت رضایتنامه اخلاقی و توضیح اینکه اطلاعات آنان محرمانه خواهد ماند و اجرای پیشآزمون در سه روز، افراد با جایگزینی تصادفی در دو گروه 10نفری قرار گرفتند. سپس برنامه موسیقیایی به مدت 3 ماه در سالن اجتماعات انجمن به گروه آزمایش ارائه شد. در حالی که گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکردند. پس از اتمام جلسات از هر دو گروه در دو روز پسآزمون گرفته شد.
ملاکهای ورود به برنامه عبارت بود از: ابتلا به اماس از نوع عودبهبودی و قرارداشتن در وهله بهبودی، سطح ناتوانمندی درجه خفیف (4>EDSS)، سن (20 تا 30 سال)، سن بروز نشانگان (نوجوانی وجوانی). همچنین ملاکهای خروج از برنامه داشتن اختلالات روانشناختی (نظیر افسردگی ) و شرکت در دیگر مداخله موسیقیایی در طول دوره بود. یافتههای جمعیتشناختی نشاندهنده آن بود که میانگین سنی هر دو گروه در یک محدوده قرار داشت (گروه کنترل 20/26 و آزمایش 9/26 سال) و 80 درصد آزمودنیهای گروه کنترل و 70 درصد گروه آزمایش مجرد بودند. درمجموع 35 درصد از آزمودنیها مدرک تحصیلی دیپلم، 25 درصد فوق دیپلم و 40 درصد لیسانس داشتند. میانگین سنی بروز اماس در گروه کنترل 33/20 و گروه آزمایش 50/18 سال به دست آمد و شاخص گسترده ناتوانمندی هر دو گروه در سطح خفیف قرار داشت. به منظور گردآوری دادههای پژوهش از ابزارهای زیر استفاده شد.
شاخص گسترده وضعیت ناتوانی
این سیاهه را کورتزکه در سال 1983 به عنوان یک شاخص بالینی معتبر برای ارزیابی ناتوانی جسمی در افراد مبتلا به اماس و اختصاصاً نوع عودبهبودی معرفی کرده است [2] و در این مطالعه به عنوان یکی از ملاکهای ورود استفاده شده است. اختلالات جسمی که با این شاخص سنجش میشوند با شدت ضایعه موجود در ساقه مغز و مخچه در ارتباط هستند.
در این سیاهه اطلاعات به کمک سؤالات در زمینه عملکردهای مخ، مخچهای، هرمی، حسی، ساقه مغزی، بینایی، رودهای و مثانهای سنجیده میشود. نمرات این سیاهه به ترتیب شامل عادی ( نمره صفر)، بدون معلولیت با برخی نشانههای غیرطبیعی (1تا 5/1)، حداقل ناتوانی (2 تا 5/2)، ناتوانی متوسط در انجام برخی از فعالیتهای روزانه و کندی در راهرفتن (5/3 تا 4)، ناتوانی شدید در فعالیتهای روزانه با توانایی راهرفتن (5 تا 5/6)، ناتوانی شدیدتر در انجام فعالیتهای روزانه و نیاز به کمک هنگام راهرفتن (5/7 تا 8)، ناتوانی بسیار شدید و بستریشدن (5/8 تا 9) و مرگ [10]. متخصصان اعتبار پایایی و توافق بین ارزیابان را بین (76/0 و 32/0K=) و روایی این مقیاس را خوب گزارش کردهاند. همچنین، توافق بین ارزیابان نشاندهنده متناسببودن این مقیاس در نمرات سطوح کمتر ناتوانی (1/0 تا 5/3) نسبت به نمرات بیشتر است [26].
مقیاس بهزیستی روانشناختی
این پژوهش از پرسشنامه فرم کوتاه 42سؤالی مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف (1995) در گردآوری اطلاعات در پیشآزمون و پسآزمون استفاده کرده است. این مقیاس شامل شش زیرمؤلفه پذیرش فردی، استقلال، رشد شخصی، ارتباط مؤثر با دیگران، تسلط بر محیط و هدفمندی در زندگی است. هر خردهمقیاس هفت گویه دارد و به کمک مقیاس ششدرجهای (1. کاملاًموافقم، 2. موافقم 3. تا حدودی موافقم، 4. تا حدودی مخالفم، 6. مخالفم، 7. کاملاًمخالفم) مشخص میشود و به گزینهها به ترتیب از نمره 1تا 6 داده میشود که در تعدادی از سؤالها (19 سؤال) نمرهدهی به صورت معکوس صورت میگیرد. با مجموع سؤالهای خردهمقیاسها نمره کل به دست میآید. ضریب اعتبار کل مقیاس 42سؤالی در نمونه آمریکایی (420 فرد سالم درمقایسه با 398 فرد مبتلا به سرطان) با محاسبه آلفای کرونباخ 75/0 تا 84/0 [27] و ضریب اعتبار فرم 18سؤالی در نمونه 976نفری از دانشجویان ایرانی (647 دختر و 329 پسر) 71/0 گزارش شده است [28].
برنامه مداخله موسیقی عصبشناختی
مداخله موسیقیایی بر اساس هشت عنوان برنامه آموزش موسیقیایی کنش اجرای مایکل تات (2014) تدوین شده بود. طراحی فعالیتهای موسیقیایی با هدف تقویت مهارتهای کنش اجرایی و بر اساس محدودیتهای شرکتکنندگان از سوی متخصص موسیقی صورت گرفت. پس از اجرای پیشآزمون، 30 جلسه آموزش گروهی دو جلسه در هفته (هرجلسه یک ساعت و نیم) به مدت 3 ماه در محل انجمن اماس ارائه شد. محتوای برنامه مداخله برای گروه آزمایش در جدول شماره ۱ اراِئه شده است. دو جلسه اول به معارفه، آشنایی با منطق برنامه و آموزش ریتم اختصاص پیدا کرد. سپس عناوین برنامه با استفاده از تکنیکهای موسیقیایی و با استفاده از سازهای ضربی، ضربهای بدنی و بداههپردازی در هر جلسه ارائه و در دو یا سه جلسه بعدی تکرار شد و در آخرین جلسه اجرای قطعات منتخب انجام شد. سپس از هر دو گروه در دو روز پسآزمون گرفته شد. همچنین، در هر جلسه چگونگی انجام تکالیف در خانه و بازخورد افراد نسبت به جلسات با روش خودگزارشدهی ثبت میشد.
به منظور بررسی اعتبار درونی برنامه از ضریب روایی محتوا لاوشی (1975) استفاده شد [29]. روایی محتوایی مقیاس به دو روش کمّی و کیفی و با استفاده از شاخص روایی محتوا از سوی 22 نفر از اعضا هیئت علمی به صورت پنل خبرگان تعیین شد. نتایج حاکی از مقدار بحرانی 455/0 بود که نشاندهنده مکفیبودن روایی محتوای برنامه است.
یافتهها
به منظور بررسی میزان اثربخشی مداخله موسیقی عصبشناختی از آزمون کوواریانس تکمتغیره (آنکووا) و چندمتغیره (مانکووا) استفاده شد. مشخصههای توصیفی شش زیرمؤلفه مقیاس بهزیستی روانشناختی در مرحله قبل و بعد از مداخله در جدول شماره 2 نشان داده شده است. قبل از انجام تحلیل، مفروضههای این آزمون آماری شامل عادیبودن دادهها، همگنی شیب رگرسیون و همگنی ماتریس واریانس و کوواریانس بررسی شد. به منظور مشخصشدن عادیبودن نمرات اثربخشی مداخله موسیقی عصبشناختی در شرکتکنندگان مبتلا به اماس، در هریک از مراحل پیشآزمون و پسآزمون و در گروههای آزمایش و کنترل از آزمون کلموگروفاسمیرنوف استفاده شد. نتایج بررسی دادهها نشان داد نمرات کسبشده آزمودنیها برای متغیر بهزیستی روانشناختی و زیرمقیاسهای آن توزیع عادی دارند و هیچگونه تخطیای از این مفروضه صورت نگرفته است (05/0P>).
همچنین، به منظور مشخصشدن فرض همگنی واریانسهای نمرات اثربخشی مداخله در آزمودنیها، از آزمون لون استفاده شده است. نتایج نشان داد فرض همگنی واریانسها در بهزیستی روانشناختی و زیرمؤلفههای آن تأیید میشود (05/0P>)؛ بنابراین شرایط برای استفاده از آزمونهای چند متغیره تحلیل کووایانس برای گروههای مستقل برقرار است. نتایج آزمون ام باکس (40/42) نیز نشان میدهد 21/1F= ،23/0<P در سطح آماری 05/0 معنادار نیست و مفروضه همگنی ماتریس واریانس و کوواریانس رعایت شده است.
پس از بررسی همه پیشفرضهای مرتبط با تحلیل کوواریانس و پس از حذف اثر پیشآزمون و تحلیل کوواریانس جدول شماره 3 بیانگر آن است که میزان 10/32F= محاسبهشده در سطح آماری 05/0P< معنادار است و نشاندهنده اثرگذاری مداخله موسیقیایی بر نمره کل بهزیستی روانشناختی است. همچنین با توجه به اندازه شدت اثر 38/0 و با استناد به جدول اندازه شدت اثر کوهن، میتوان گفت که شدت اندازه اثر مذکور در دامنه کوچک تا متوسط است.
آزمونهای چندمتغیره (جدول شماره 4) در بهزیستی روانشناختی نشان میدهد میزانF(6/7)=0/47 برای آماره لامبدای ویلکز و F(6/7)=0/41 برای اثر پیلای و تیهاتلینگ F(6/7)=0/43 در سطح معناداری 05/0<P معنادار نیستند. میتوان گفت که میان زیرمؤلفههای مقیاسهای بهزیستی روانشناختی در گروهها اختلاف وجود ندارد.
همانگونه که در جدول شماره 5 نمایش داده شده است، پس از حذف اثر پیشآزمون و تحلیل کوواریانس میزان آماره بهدستآمده برای زیرمؤلفه استقلال 30/1F=، ارتباط مؤثر با دیگران 62/3F=، تسلط بر محیط 92/0F=، رشد شخصی 26/0F=، هدفمندی در زندگی 23/0F= و پذیرش خود 23/0F= نشاندهنده آن است که اثر مداخله بر زیرمؤلفههای بهزیستی روانشناختی در سطح آماری 05/0<P معنادار نیست.
این در حالی است که نتایج نشاندهنده آن است که مداخله موسیقیایی با توجه به مقیاس اندازه شدت اثر کوهن بر زیرمؤلفههای بهزیستی روانشناختی بدین شرح اثر داشته است: زیرمؤلفه استقلال (0/09) با شدت اثر کم و ارتباط مؤثر با دیگران (23/0) در دامنه کم تا متوسط. همچنین نمرات در زیرمؤلفه رشد شخصی (02/0) با شدت اثر کم، هدفمندی در زندگی (02/0) شدت اثر کم و پذیرش فردی (01/0) در محدوده اندازه اثر کم گزارش شده است.
بحث
هدف از این پژوهش، بررسی اثربخشی موسیقی عصبشناختی بر بهزیستی روانشناختی زنان مبتلا به اماس بود. یافتهها نشاندهنده آن است که برنامه آموزش موسیقیایی کنش اجرایی بر پیشرفت بهزیستی این گروه تأثیر داشته است. نتایج این پژوهش با نتایج تات و همکاران مبنی بر تأثیر موسیقی عصبشناختی بر تغییر مثبت در خلق، مهار هیجانات منفی و احساس خوببودن مبتلایان آسیب مغزی اکتسابی همسویی دارد و با مطالعه گرچ و همکاران در اثربخشی بر کنش اجرایی و افزایش کیفیت زندگی و نتایج موریرا و همکاران در زمینه اثر موسیقی بر فعالشدن حافظه عاطفی و پیشرفت بهزیستی مبتلایان اماس همخوانی دارد و با یافتههای اشمید و اوسترمن در اثر موسیقی بر پذیرش فردی، ارتباط مؤثر با دیگران و چیرگی بر محیط این گروه هماهنگ است [32-30 ،19].
در تبیین نخستین یافته پژوهش، با استنباط از یافتههایی که به پیوندهای عصب روانشناختی در نواحی کرتکسی بهزیستی اشاره میکنند میتوان گفت کاهش سطوح شناختی و همچنین محدودیتهای ارتباطی مبتلایان اماس به کاهش بهزیستی منجر میشود [34 ،33 ،6]. الگوهای حرکتی، ریتمیک و همراهی کلامی با تقویت نظامهای اشتراکی و موازی در مغز روی ظرفیت طبقهبندی، انعطافپذیری ذهنی و خودتنظیمی اثر میگذارد و به تقویت سطوح شناختی در کنش اجرایی منجر میشود [13]. از سوی دیگر، تعاملهای گروهی، کنشهای اجراییاجتماعی و خودتنظیمیهای عاطفی و هیجانی را افزایش میدهد [14]. به عبارت دیگر، احتمالاً چنین فرایندی سطح بهزیستی افراد گروه آزمایش را افزایش داده است.
درباره تحلیل نتایج دوم پژوهش، نخست به این نکته اشاره میشود که مداخله بر زیرمؤلفههای بهزیستی روانشناختی اثر معناداری را نشان نمیدهد که با یافتههای بالز در گروه سالمندان همخوانی دارد [22]. به نظر میرسد حجم کم نمونه و همگننبودن شرکتکنندگان به دلیل تنوع نشانههای عصبشناختی ناشی از پراکندگی پلاکها اختصاصاً در لب پیشانی از دلایل نتایج مذکور باشد [10]. این در حالی است که اندازه اثر مداخله بر مؤلفههای بهزیستی امکان تبیین یافتهها را فراهم کرده است.
تحلیل دادهها نشان میدهد مداخله بر استقلال فردی به میزان کمی اثر داشته است که با پژوهشهایی که تأثیر ریتمهای ضربیگروهی را در افراد مبتلا به اماس بررسی کردهاند همخوانی دارد [35]. آسیب در تواناییهای شناختی از عوامل کاهش خودتنظیمی و خودسازماندهی در مبتلایان به اماس است [3]. از اینرو، مؤلفان بر این عقیدهاند که موسیقی عصبشناختی با تکنیکهای خودارزشیابی و ارائه بازخوردهای آنی، برانگیختگی هیجانی و انگیزشی ایجاد میکند که به افزایش خودسازماندهی منجر میشود [14]. بدین ترتیب همسو با نظریه ریف، به نظر میرسد مداخله با تأثیر بر چنین فرایندی، امکان استقلال درتصمیمگیری و حل مسئله را در گروه آزمایش فراهم آورده است [7].
در تبیین اثربخشی مداخله بر ارتباط مؤثر بر دیگران به میزان کم، میتوان گفت همسو با دیگر مطالعات، نتایج این پژوهش بیشترین میزان اثر را نشان میدهد [36]. افراد مبتلا به اماس دامنه وسیعی از محرومیتهای اجتماعی را تجربه میکنند و با دریافت مداخلات گروهی آسیب کمتری میبینند [37]. با توجه به همبستگی بین ارتباط مؤثر با دیگران و کنشهای کرتکسی و تأثیر اجرای آنی موسیقی بر افزایش بهزیستی در افراد، این احتمال وجود دارد که این مداخله با گروهنوازی، بداههپردازیهای کلامی و مقابلههای ریتمیک همراه با گفتگو درباره کاربرد آن در ارتباط با دیگران موجب افزایش این مؤلفه شده باشد [38 ،6].
مداخله بر مؤلفه تسلط بر محیط با شدت کم اثر داشته است که با مطالعات گروه درمانگری موسیقیایی هماهنگ است [35]. نارسایی در کنش اجرایی مبتلایان به اماس میتواند عامل مهمی در ناتوانایی کنترل و نظارت عواطف و هیجانات آنان در زندگی روزمره باشد [4 ،3]. به نظر میرسد مداخله موجب تقویت خودارزیابی، چرخش ذهنی و کاهش بازداری در تصمیمگیریهای این افراد در زندگی روزمره شده است [32 ،12].
اثر مداخله موسیقیایی بر رشد شخصی با اندازه اثر بسیار کم گزارش میشود که با نتایج لوکوکیا همسو است [39]. مؤلفان بر این باورند که بین رشد شخصی و عملکرد کنشهای کرتکسی ارتباط وجود دارد [5]. بنابراین اینگونه تعریف میشود که رشد شخصی مفهومی شناختی است که مبتلایان به اماس با استفاده از راهبردهای سازگاری در گروه آن را ارتقا میدهند [33]. از اینرو، به نظر میرسد راهبردهای شناختی و تعاملهای بینفردی در این مداخله امکان رشد شخصی را فراهم آورده است.
مداخله موسیقیایی بر هدفمندی در زندگی به میزان بسیار کم اثر داشته است که با مطالعه لوکوکیا و اشمید و الدریج همخوان است [40 ،39]. مبتلایان به اماس همواره با پیشرفت در نشانگان و پیشبینینکردن عود مکرر نشانهها مواجه هستند که هدفگذاری آنان را در زندگی دچار آشفتگی میکند [32]. از آنجا که با افزایش سطح شناختی در مبتلایان به اختلالات عصبشناختی، هدفمندی در زندگی نیز پیشرفت میکند [6]. میتوان نتیجه گرفت تکالیف شناختی نظیر الزام در هدفگذاری، سرنخدهی، تقویت آغازگری و استمرار در تمرین بر این مؤلفه اثر داشته است [19].
نتایج حاکی از اثر مداخله بر پذیرش فردی به میزان بسیار کم است که با مطالعه اشمید و الدریج و اشمید و استرمن هماهنگ است [40 ،36]. افراد مبتلا به اماس غالباً با کاهش ناگهانی توانمندیهای خود مواجه هستند و این در حالی است که آگاهی و پذیرش نقاط قوت و ضعف در شرایط کنونی فرد، یکی از مؤلفههای بهزیستی است [6]. ماهیت تمرینهای موسیقی عصبشناختی فراهمآوردن فرصت بروز رفتارهای نامتناسب با وضعیت کنونی و بهتدریج اصلاح و افزایش سازگاری آنها در فرایند آموزش گروهی است [25]. این احتمال وجود دارد که اجرای الگوهای موسیقیایی متناسب با محدودیتهای فردی به درک تصویر کنونی و پذیرش شرایط واقعی به آنان کمک کرده باشد.
نتیجهگیری
نتایج این پژوهش نشان داد مداخله موسیقی عصبشناختی با تقویت فرایندهای شناختی و فعالیتهای کنش اجرایی بر مؤلفههای عاطفی و بهزیستی روانشناختی زنان مبتلا به اماس مؤثر است. به نظر میرسد با چشماندازی آرمانی، این فرض وجود دارد که طراحی این نوع مداخله موسیقیایی با هدف ترمیم سلولی و بازسازماندهی در مغز میتواند در کاهش آسیبهای عصبشناختی مبتلایان به اماس کاربرد داشته باشد.
پیشنهاد این پژوهش با استناد به تحقیقات پیشین [10]، بهکارستن همزمان مداخله بهزیستی روانشناختی و مداخله موسیقیایی به منظور اثربخشی بیشتر است. مقایسه تفاوت اندازه اثر در مؤلفههای استقلال، ارتباط مؤثر بر دیگران و تسلط بر محیط با سه مؤلفه دیگر در این مطالعه نقش عامل اجتماعی را در یافتهها برجسته و نیازمند بررسی بیشتر در تحقیقات بعدی میکند. همچنین، پیگیری نتایج با فراهمکردن شرایط بالینی افراد توصیه میشود. پیشنهاد دیگر این پژوهش، بهکاربستن مداخله در مراکز درمانگری و توانبخشی شناختی با توجه به امکان اجرای گروهی و فردی آن است. به علاوه، همکاری با متخصصان موسیقی به منزله یکی از نقاط قوت مداخله، توصیه میشود.
خلأ پیشینه تحقیقاتی در ایران، انجامنشدن آزمون پیگیری به دلیل بازگشت اختلال برخی شرکتکنندگان است که از محدودیتهای این تحقیق نیز به شمار میآید. نبود امکان تعمیمدهی برنامه با ناتوانی بیشتر از سطح خفیف در شاخص گسترده وضعیت ناتوانی و ناکارآمدی ثبت بازخورد افراد بر اساس خودگزارشدهی به دلیل ویژگی ناتوانی تشخیص میزان اختلال شناختی در برخی از افراد از جمله محدودیت این پژوهش است. از دیگر محدودیتها، انتقاد به ساختار عاملی و همسانی درونی در برخی از مؤلفههای ریف است [41] که میتواند نزدیکی مقادیر اندازه اثر را در برخی از مؤلفهها تحت تأثیر قرار دهد.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
برای رعایت اصول اخلاقی، ازکلیه شرکتکنندگان رضایتنامه کتبی گرفته شد و به آنان اطمینان داده شدکه اطلاعات ایشان محرمانه خواهد ماند.
حامی مالی
مقاله حاضر از رساله دکتری فرحناز نورمحمدی دانشجوی گروه روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران گرفته شده است.
مشارکت نویسندگان
تمام نویسندگان در آمادهسازی این مقاله مشارکت داشتهاند.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
References
Eskandarieh S, Heydarpour P, Minagar A, Pourmand S, Sahraian MA. Multiple Sclerosis epidemiology in East Asia, South East Asia and South Asia: A systematic review. Neuroepidemiology. 2016; 46(3):209-21. [DOI:10.1159/000444019] [PMID]
Huang WJ, Chen WW, Zhang X. Multiple Sclerosis: Pathology, diagnosis and treatments. Experimental and Therapeutic Medicine. 2017; 13(6):3163-6. [DOI:10.3892/etm.2017.4410] [PMID] [PMCID]
Guimarães J, Sá MJ. Cognitive dysfunction in Multiple Sclerosis. Frontiers in Neurology. 2012; 3(74):1-8. [DOI:10.3389/fneur.2012.00074] [PMID] [PMCID]
Shiri V, Emami M, Shiri E. [Investigating the relationship between selective attention and cognitive flexibility with balance in patients with relapsing-remitting Multiple Sclerosis (Persian)]. Archives of Rehabilitation. 2018; 18(4):296-305. [DOI:10.21859/jrehab.18.4.4]
Lopez SJ, Pedrotti JT, Snyder CR. Positive psychology: The scientific and practical explorations of human strengths. Thousand Oaks, California: Sage Publications; 2018.
Ryff CD. Psychological well-being revisited: Advances in the science and practice of eudaimonia. Psychotherapy and Psychosomatics. 2014; 83(1):10-28. [DOI:10.1159/000353263] [PMID] [PMCID]
Lopez Gomez I, Chaves C, Hervas G, Vazquez C. Comparing the acceptability of a positive psychology intervention versus a cognitive behavioural therapy for clinical depression. Clinical Psychology & Psychotherapy. 2017; 24(5):1029-39. [DOI:10.1002/cpp.2129] [PMID]
Kringelbach ML, Berridge KC. The affective core of emotion: linking pleasure, subjective well-being, and optimal metastability in the brain. Emotion Review. 2017; 9(3):191-9. [DOI:10.1177/1754073916684558] [PMID] [PMCID]
Strober L. Well-Being and Perceived Health in Multiple Sclerosis (MS): The Role of Personality. Journal of Multiple Sclerosis. 2017; 4(205):2376-89. [DOI:10.4172/2376-0389.1000205]
Weiss LA, Westerhof GJ, Bohlmeijer ET. Can we increase psychological well-being? The effects of interventions on psychological well-being: A meta-analysis of randomized controlled trials. PLOS ONE. 2016; 11(6):e0158092. [DOI:10.1371/journal.pone.0158092] [PMID] [PMCID]
Pagnini F, Bosma CM, Phillips D, Langer E. Symptom changes in Multiple Sclerosis following psychological interventions: A systematic review. BMC Neurology. 2014; 14(1):222. [DOI:10.1186/s12883-014-0222-z] [PMID] [PMCID]
Thaut MH, McIntosh GC, Hoemberg V. Neurobiological foundations of neurologic music therapy: Rhythmic entrainment and the motor system. Frontiers in Psychology. 2015; 5(1185):1-6. [DOI:10.3389/fpsyg.2014.01185]
Thaut MH MG, Hoemberg V. Handbook of neurologic music therapy, 2nd ed. Oxford: Oxford University Press; 2016.
Galińska E. Music therapy in neurological rehabilitation settings. Psychiatria Polska. 2015; 49(4):835-46. [DOI:10.12740/PP/25557] [PMID]
Whitehead JC, Armony JL. Singing in the brain: Neural representation of music and voice as revealed by fMRI. Human Brain Mapping. 2018; 39(12):4913-24. [DOI:10.1002/hbm.24333] [PMID]
Malcomson KS, Dunwoody L, Lowe-Strong AS. Psychosocial interventions in people with multiple sclerosis. Journal of Neurology. 2007; 254(1):1-13. [DOI:10.1007/s00415-006-0349-y] [PMID]
Ghai S, Ghai I. Effects of rhythmic auditory cueing in gait rehabilitation for Multiple Sclerosis: A mini systematic review and meta-analysis. Frontiers in Neurology. 2018; 9(386):1-14. [DOI:10.3389/fneur.2018.00386]
Thaut MH, Peterson DA, Sena KM, Mcintosh GC. Musical structure facilitates verbal learning in Multiple Sclerosis. Music Perception: An Interdisciplinary Journal. 2008; 25(4):325-30. [DOI:10.1525/mp.2008.25.4.325]
Thaut MH, Gardiner JC, Holmberg D, Horwitz J, Kent L, Andrews G, et al. Neurologic music therapy improves executive function and emotional adjustment in traumatic brain injury rehabilitation. Annals of the New York Academy of Sciences. 2009; 1169(1):406-16. [DOI:10.1111/j.1749-6632.2009.04585.x] [PMID]
Neyestanee MH, Dabbaghee P, Zandyfar H. [Effectiveness of music therapy on reducing stress in patients with MS: Clinical research (Persian)]. Paper presented at the 11th MS Congress of Iran. 23-24 October 2014; Tehran, Iran.
Mueller C. Training endogenous task shifting using neurologic music therapy [PhD. dissertation]. Libraries: Colorado State University; 2013.
Bowles SL. Memory, cognition, and the effect of a music intervention on healthy older adults [PhD. dissertation]. Lexington, Kentucky: University of Kentucky; 2013.
Moosazadeh M, Esmaeili R, Mehdi Nasehi M, Abedi G, Afshari M, Farshidi F, et al. Prevalence of familial Multiple Sclerosis in Iran: A systematic review and meta-analysis. Iranian Journal of Neurology. 2017; 16(2):90-5. [PMID] [PMCID]
Sesel AL, Sharpe L, Naismith SL. Efficacy of psychosocial interventions for people with Multiple Sclerosis: A meta-analysis of specific treatment effects. Psychotherapy and Psychosomatics. 2018; 87(2):105-11. [DOI:10.1159/000486806] [PMID]
Raglio A, Attardo L, Gontero G, Rollino S, Groppo E, Granieri E. Effects of music and music therapy on mood in neurological patients. World Journal of Psychiatry. 2015; 5(1):68-78. [DOI:10.5498/wjp.v5.i1.68] [PMID] [PMCID]
Meyer Moock S, Feng YS, Maeurer M, Dippel FW, Kohlmann T. Systematic literature review and validity evaluation of the Expanded Disability Status Scale (EDSS) and the Multiple Sclerosis Functional Composite (MSFC) in patients with Multiple Sclerosis. BMC Neurology. 2014; 14(1):58. [DOI:10.1186/1471-2377-14-58] [PMID] [PMCID]
Springer KW, Hauser RM, Freese J. Bad news indeed for Ryff’s six-factor model of well-being. Social Science Research. 2006; 35(4):1120-31. [DOI:10.1016/j.ssresearch.2006.01.003]
Khanjani M, Shahidi S, Abadi.J. F, Mazaheri M, Shokri A. [Factor structure and psychometric properties of the Ryff’s scale of Psychological well-being, short form (18-item) among male and female students (Persian)]. Thought and Behavior in Clinical Psychology. 2014; 8(32):27-36.
Kesahan M, Mepi K, Nisbah M, Kandungan K, Mohd Noor N, Aziz Shah M, et al. Measuring the Content Validity of MEPI using Content Validity Ratio. Journal of ICT in Education. 2016; 3:81-8.
Thaut MH, Gardiner JC, Holmberg D, Horwitz J, Kent L, Andrews G, et al. Neurologic music therapy improves executive function and emotional adjustment in traumatic brain injury rehabilitation. Annals of the New York Academy of Sciences. 2009; 1169(1):406-16. [DOI:10.1111/j.1749-6632.2009.04585.x] [PMID]
Grech LB, Kiropoulos LA, Kirby KM, Butler E, Paine M, Hester R. Importance of coping in the relationship between executive function and quality of life in people with Multiple Sclerosis. International Journal of MS Care. 2018; 20(3):109–19. [DOI:10.7224/1537-2073.2018-029] [PMID] [PMCID]
Moreira SV, França CC, Moreira MA, Lana-Peixoto MA. Musical identity of patients with Multiple Sclerosis. Arquivos de Neuro-Psiquiatria. 2009; 67(1):46-9. [DOI:10.1590/S0004-282X2009000100012] [PMID]
Ostermann T, Schmid W. Music therapy in the treatment of Multiple Sclerosis: A comprehensive literature review. Expert Review of Neurotherapeutics. 2006; 6(4):469-77. [DOI:10.1586/14737175.6.4.469] [PMID]
Park CL. Making sense of the meaning literature: An integrative review of meaning making and its effects on adjustment to stressful life events. Psychological Bulletin. 2010; 136(2):257-301. [DOI:10.1037/a0018301] [PMID]
Heintzelman S. Eudaimonia in the contemporary science of subjective well-being: Psychological well-being, self-determination, and meaning in life. In: Diener E, Oishi S, Tay L, editors. Handbook of Well-Being. Salt Lake City, UT: DEF Publishers; 2018.
Ascenso S, Perkins R, Atkins L, Fancourt D, Williamon A. Promoting well-being through group drumming with mental health service users and their carers. International Journal of Qualitative Studies on Health and Well-Being. 2018; 13(1):1484219. [DOI:10.1080/17482631.2018.1484219] [PMID] [PMCID]
Schmid W, Ostermann T. Home-based music therapy: A systematic overview of settings and conditions for an innovative service in healthcare. BMC Health Services Research. 2010; 10(1):291. [DOI:10.1186/1472-6963-10-291] [PMID] [PMCID]
Barker AB, Lincoln NB, Hunt N, dasNair R. Social Identity in People with Multiple Sclerosis: An examination of family identity and mood. International Journal of MS Care. 2018; 20(2):85-91. [DOI:10.7224/1537-2073.2016-074] [PMID] [PMCID]
Särkämö T, Altenmüller E, Rodríguez-Fornells A, Peretz I. Editorial: Music, brain, and rehabilitation: Emerging therapeutic applications and potential neural mechanisms. Frontiers in Human Neuroscience. 2016; 10(103):1-5. [DOI:10.3389/fnhum.2016.00103]
Laukka P. Uses of music and psychological well-being among the elderly. Journal of Happiness Studies. 2007; 8(2):215-41. [DOI:10.1007/s10902-006-9024-3]
Schmid W, Aldridge D. Active music therapy in the treatment of multiple sclerosis patients: A matched control study. Journal of Music Therapy. 2004; 41(3):225-40. [PMID]
Springer KW, Hauser RM. An assessment of the construct validity of Ryff’s scales of psychological well-being: Method, mode, and measurement effects. Social Science Research. 2006; 35(4):1080-102. [DOI:10.1016/j.ssresearch.2005.07.004]