URL: http://rehabilitationj.uswr.ac.ir/article-1-838-fa.html
فلج مغزی گروهی از اختلالات مغزی است که شایعترین ناتوانی حرکتی مزمن را به دنبال دارد. مهمترین مداخلات درمانی بر روی این گروه را توانبخشی، دارو درمانی و اقدامات جراحی تشکیل میدهند. هدف نهایی این مداخلات، کاهش علایم و عوارض این اختلال، در مغز در حال رشد است که به صورت بهبودی در کنترل حرکات و هماهنگی عضلات قابل مشاهده خواهد بود. عوارضی نظیر اسپاستیسیتی، ضعف عضلانی، اندازه طولی کمتر عضلات نسبت به استخوانها و … زمینه را جهت بروز اختلالات ثانویه فراهم میآورد. تاکنون هیچ مداخله بالینی قادر به ترمیم جبرانی یا نوروپلاستیسیته در سلولهای آسیب دیده مغزی، وجود نداشته است. به طور کلی سه مسیر تحقیقاتی در خصوص ترمیم مغز آسیب دیده وجود دارد:
(1) جایگزین نمودن سلولهای مغزی که آسیب دیده یا مردهاند یا عملکرد بسیار ضعیفی دارند.
(2) ترمیم توالیهای عصبی آسیب دیده مثل دندریتها و آکسونها.
(3) تحریک مسیرهای مغزی جایگزین جهت بهبود حرکت و هماهنگی.
امروزه مراکز تحقیقاتی فعال در زمینه سلولهای بنیادی (سلولهایی که قابلیت تکثیر و یافتن محل آسیب دیده را دارند) تحقیقات خود را برپایه مسیرهای 1 و 2 از سه روش فوق قرار دادهاند. مراکز تحقیقاتی خارج از کشور گزارشاتی حاکی از مؤثر بودن این روش و آمارهای بسیار خیرهکننده از موفقیت آن میدهند؛ البته موفقیت در سنین زیر ۵ سال بالاتر گزارش شده است. به عنوان مثال مرکز تحقیقاتی ایکس سل اعلام کرده است که احتمال موفقیت و بهبودی هفتاد درصد است. با توجه به مزمن بودن اختلال و مشکلات عدیدهای آن برای خانواده و شخص مبتلا از لحاظ مالی، روانی، عاطفی و...، چنانچه این روش بتواند ادعاهای خود را ثابت نماید میتوان گفت علیرغم هزینههای سنگین مالی (به عنوان مثال هزینه انجام این تزریق به همراه هزینههای جانبی مراجعه به مرکز ایکس سل در آلمان، حدود 16 میلیون تومان تخمین زده میشود، قابل پیشنهاد به طیفی از مراجعین کلینیکی خواهد بود.
از این رو در ادامه گزارشی از ارزیابی کلینیکی یک کودک فلج مغزی اسپاستیک قبل و بعد از تزریق سلولهای بنیادی و مقایسه آن ارائه میگردد.
کودک، 9 ساله ساکن تهران و مبتلا به فلج اسپاستیک چهار اندام بود، ارزیابیها قبل از درمان شامل وجود اسپاستیسیتی درجه 3 در سراسر اندام تحتانی بر اساس مقیاس آشورت و وجود اختلالات بینایی نظیر نیستاگموس را نشان میداد. از بُعد حرکات درشت، تنها قادر به غلتیدن و نشستن با پاهای باز بود. میزان اسپاستیسیتی در اندام فوقانی سمت راست بیشتر از سمت چپ بوده و همچنین کودک سابقه جراحی در اندام تحتانی را نیز داشت. در مرکز ایکس سل در روز اول مغز استخوان از طریق خار خاصره استخوان لگن با بیهوشی عمومی به دست آورده شد و در روز بعد در آزمایشگاه به کشت رسید. در روز سوم سلولهای بنیادی از طریق مایع مغزی نخاعی کمر تزریق گردید. پس از آن بیمار مرخص شد؛ لکن باید در نزدیکی مرکز تا اطمینان از سلامت عمومی حضور میداشت. پس از طی دوره 15 روزه بیمار به کشور بازگشت.
در اولین جلسهای که بیمار به کلینیک توانبخشی مراجعه نمود، نتایج ارزیابیهای کلینیکی به شرح زیر به دست آمد: اسپاستیسیتی در سراسر اندام تحتانی از درجه 3 به درجه 2 بر اساس مقیاس آشورث کاهش یافته بود، حرکات چشم (نیستاگموس) کاهش یافته و تا حدودی بهبودی در ثبات وضعیت تنه قابل مشاهده بود. در سایر موارد بهبودی مشاهده نگردید.
با توجه به عدم تغییر معنادار در وضعیت مراجع، درمانهای متداول توانبخشی بر روی او همچنان ادامه دارد و مراجع میبایست شش ماه دیگر جهت ارزیابی مجدد به مرکز ایکس سل مراجعه نماید. البته با توجه به اینکه کودک فوق الذکر ۹ ساله بوده و در این سن قاعدتاً دفورمیتیها و کانترکچرها دیگر ثابت و پایدار میشوند انتظار اینکه چنین بیماری حتی در صورت ترمیم سلولها آسیبدیده مغزیاش علائم ظاهریاش بهبود یابند، دور از ذهن بهنظر میرسد. از سوی دیگر سیناپتوژنز در مغز نیز دیگر در این سن بسیار کند میشود و علاوه بر آن به دلیل عدم تحرک کافی سیناپتوژنزهای برقرار شده ممکن است تحلیل رفته و نتواند عملکرد واقعی خود را نشان دهد. بنابراین انجام تحقیق تجربی در گروههای سنی پایینتر و نیز بررسی وضعیت میزان بهبود افراد با سن بالاتر جهت روشن شدن موضوع بسیار مفید خواهد بود. از این رو از همکاران محترم درخواست میشود چنانچه اطلاعاتی در این خصوص داشته و تمایل به همکاری پژوهشی هستند با نویسنده مقاله و یا مرکز تحقیقات توانبخشی اعصاب اطفال دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تماس حاصل نماید.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |