طی قرنها، علی رغم کمکهای درمانی رسمی به زنان، فقط در چند دهه اخیر، مسأله ابتلای زنان به سوء مصرف مواد، مورد توجه قرار گرفته است. ماهیت و دلایل زیربنایی سوء مصرف مواد در زنان و مردان از یک شیوه مشابه پیروی نمی کند. و بالاخره تشخیص داده شد که نتایج تحقیقات مربوط به مردان را نمی توان به عنوان راه حل های مؤثر، در مورد زنان نیز به کار گرفت.
در اینجا مسایلی مورد بحث قرار می گیرند که در کار با زنان معلول و مبتلا به سوء مصرف مواد می تواند ظهور کند، زیرا، تجارب آنان از نظر بدنی، فرهنگی و اجتماعی، با مردان و سایر زنان متفاوت است. موضوع کلیدی بحث حاضر این است که زنان معلول و مبتلا به سوء مصرف مواد، در درجه اول و قبل از همه یک زن هستند که مسایل ویژه خود را دارند و در این زمینه، لازم است مشکلات آنان درک شود و در کار مشاوران، مددکاران اجتماعی و سایرین مورد توجه قرار گیرد. بر این اساس، مبحث حاضر مروری است برکار مونیکا کوهن و مشاوران کلینیک سرپایی caspar در کمبریج ماساچوست راجع به زنان مبتلا به سوء مصرف مواد که بر ۲۵ سال تجربه جمعی و دانسته های دست اول و آخرین پژوهشهای مربوط به این موضوع متکی است (سال ۲۰۰۰). کلینیک فوق، برای افراد و خانواده هایی که درگیر یک یا چند نوع اعتیاد هستند، درمان جامع سوء مصرف مواد را تدارک می بیند.
هدف: تعیین میزان اثربخشی خدمت «آموزش در خانواده» از مجموعه خدمات اصلی ارائهشده در برنامه توانبخشی مبتنیبر جامعه به افراد مبتلا به معلولیت جسمی-حرکتی و خانوادههای آنها در شهرستان بابلسر بود.
روش بررسی: برای این منظور ۴۸ فرد مبتلا به معلولیت جسمی و حرکتی و خانوادههای آنها از روستاهای تحت پوشش طرح (گروه مورد) با ۴۸ فرد معلول و خانوادههای آنها از روستاهاییکه در همین شهرستان تحت پوشش طرح نبودند و از نظر سن، جنس، اندام درگیر، شدت نقص و میزان تحصیلات مراقب همتا بودند (گروه شاهد) در زمینههای آگاهی نسبت به عوارض بیتحرکی عضو، مهارت در تغییر وضعیتدادن فرد، پیشگیری از جمود مفاصل و زخم بستر و همچنین کمک به فرد معلول در کسب استقلال در انجام فعالیتهای روزمره و حرکت در محیط و نیز نگرش آنان در مورد معلولیت و توانبخشی مورد بررسی قرار گرفت. اطلاعات موردنظر با مراجعه به درب منازل و پرسش از خانواده و فرد معلول و معاینه و مشاهده کسب و در فرمهای مربوطه ثبت و نمره داده شد و سپس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: تفاوت معناداری در میزان آگاهی افراد دچار معلولیت و خانوادههای آنان بین دو گروه مورد و شاهد، در زمینه نحوه کمک به فرد معلول بهمنظور کسب استقلال در انجام فعالیتهای روزمره، جابهجایی و حرکت در محیط و عوارض بیحرکتی اندامها و همچنین میزان مهارت آنان در زمینه کمک به فرد معلول برای کسب توان انجام مراقبتهای شخصی و حرکتکردن در محیط بهطور مستقل و نگرش ایشان در مورد معلول و معلولیت و اثربخشی شیوههای توانبخشی وجود نداشت (۰/۰۵>P)، اما مهارت افراد دچار معلولیت و خانوادههای آنان در روستاهای تحت پوشش طرح در زمینه نحوه پیشگیری از ایجاد خشکی مفاصل و زخم بستر و نیز چگونگی تغییر وضعیت معلول بهطور معنیداری بیش از گروه شاهد بود (۰/۰۴=P).
نتیجهگیری: ارائه خدمت «آموزش در خانواده» طرح توانبخشی مبتنیبر جامعه در روستاهای شهرستان بابلسر تنها مهارت کاربرد تکنیکهای توانبخشی غیرفعال در پیشگیری از عوارضی چون جمود مفاصل، زخم بستر و تغییر وضعیت دادن فرد معلول تأثیر مثبت داشته اما در مهارت خانواده و فرد معلول در استقلالیافتن معلول اثر معناداری نداشته است.
هدف: افزایش صدمات ناشی از حوادث زندگی ماشینی موجب افزایش روزافزون ضایعات نخاعی شده است. بهمنظور بالابردن دانش بهداشتی جامعه در جهت کاهش معلولیت و بهبود کیفیت زندگی مددجویان ضایعات نخاعی، تحقیق حاضر طراحی و در ۲۴ استان کشور به انجام رسید.
روش بررسی: در طرح میدانی حاضر ۱۴۲۶ مددجوی ضایعه نخاعی در سطح ۲۴ استان مورد بررسی قرار گرفتند۰پرسشنامه جامعی مشتمل بر توزیع فراوانی، علل معلولیت، استفاده از خدمات فیزیوتراپی ، توانبخشی و بهزیستی و حجم این خدمات در مورد هر مددجو تکمیل و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: ۲/۸۲ درصد از ضایعات نخاعی در سطح کشور در اثر سوانح، حوادث و جنگ رخ داده است. ۴/۵۸ درصد از مددجویان از خدمات فیزیوتراپی استفاده کردهاند که در ۴/۲۹ آنها این خدمات کمتر از ۲ ماه بوده است. ۵/۶۱ درصد از مددجویان از خدمات سازمان بهزیستی استفاده کردهاند که از این بین، ۲/۳۶ درصد از خدمات رفاهی، ۹/۳۳ درصد از وسایل کمک توانبخشی و ۴/۲۲ درصد از خدمات بهداشتی درمانی استفاده کردهاند.
نتیجهگیری: بیشتر ضایعات نخاعی در کشور در اثر حوادث اکثراً قابل پیشگیری اتفاق میافتد. علیرغم نیاز شدید مددجویان به انجام خدمات فیزیوتراپی و توانبخشی، تعداد قابل توجهی از آنها از دسترسی به خدمات فیزیوتراپی و توانبخشی محروم بودهاند. امید است سازمان بهزیستی کشور -که بهعنوان متولّی امور معلولین نقش قابل توجهی در توانبخشی و حمایت مددجویان داشته- با حمایت مدیریت کلان کشور تقویت و ساماندهی شود.
هدف: پژوهش حاضر به منظور بررسی تاثیر پذیری اجرای طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه به نحوه نگرش خانواده های دارای معلول روستایی استان اردبیل نسبت به معلولین و پدیده معلولیت اجراء شده است. برخی دیگر از پارامترهای دخیل در نحوه نگرش نسبت به معلولین از جمله سطوح تحصیلات، شهرستان محل اقامت، اجراء و یا عدم اجراء طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه، شغل، سن، جنسیت و آشنایی با بهزیستی مورد لحاظ قرار گرفته است.
روش بررسی: جامعه آماری پژوهش شامل کلیه خانوارهای روستایی استان اردبیل (اعم از روستاهایی که طرح مذکور در آنها اجراء نشده است و روستاهایی که طرح در آن اجراء شده است. در روستاهای شهرستانهای خلخال، نمین و نیر طرح اجراء شده است.) در سال ۱۳۸۳ می باشد که با استفاده از روش «نمونه برداری چند مرحله ای تصادفی» تعداد ۱۷۳ خانوار و ۳۴۶ نفر (به ازای هر خانوار دو نفر) در آن شرکت داده شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامه محقق ساخته بود که علاوه بر بخش جمعیت شناختی، ۳۱ سوال آن جهت سنجش نگرش خانواده ها بر اساس مقیاس لیکرت تنظیم شده بود. در پژوهش از روش «پیمایشی مقطعی» استفاده شده است. جهت تجزیه و تحلیل داده های استخراج شده، با استفاده از نرم افزار SPSS اقدام و در بخش توصیف اطلاعات از میانگین نمرات نگرش نسبت به معلولین، واریانس و انحراف استاندارد نمرات و در بخش تحلیل و استدلال از روش تحلیل واریانس یک طرفه یا یک راهه، آزمون پسین یا تعقبی شعفه و از آزمون t برای دو گروه مستقل استفاده شده است.
یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد در مناطقی که طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه در آن اجراء شده است نگرش مطلوبتری در مقایسه با سایر مناطق نسبت به پدیده معلولیت وجود داشته است. همچنین برخی از متغیرها از جمله سطح تحصیلات، جنسیت و آشنایی با بهزیستی در نحوه نگرش نسبت به معلولیت تاثیرگذار بوده اند. سایر متغیرها در نحوه نگرش نسبت به معلولین تفاوت معنی داری را نشان نداده است.
نتیجهگیری: تأکید بر آموزش طرح توانبخشی، مبتنی بر جامعه و گسترش آموزش مهارتهای زندگی از مؤثرترین راههای افزایش کارایی و کیفیت زندگی معلولین میباشد که باید با جدیت دنبال شود.
هدف: پژوهش حاضر، با این رویکرد که پاسخگویی مناسب به نیازها و مشکلات دختران و زنان معلول، مستلزم شناسایی اولیه این نیازها و مشکلات است، هدف اصلی خود را تعیین نیازها و مشکلات دختران و زنان دچار معلولیت جسمی - حرکتی، در شهرستان تهران قرار داد.
روش بررسی: نوع این مطالعه توصیفی است. نمونهی مورد بررسی ۲۱۶ دختر و زن دارای معلولیت هستند که با روش انتخاب تصادفی منظم از بین ۱۳۹۵ نفر مراجعه کنندگان مرکز بهزیستی شهرستان تهران انتخاب شدند. جمعآوری اطلاعات با استفاده از روش مصاحبه و ابزار پرسشنامه محقق ساختهی ۸۲ سؤالی انجام شد. پرسشنامه بر اساس مرور منابع و نتایج جلسات بحث گروهی متمرکز تنظیم گردید و پس از تعیین روایی محتوی و پایایی آن (با آلفا کرونباخ ۰/۷۶) به اجرا در آمد.
یافتهها: بررسی نیازها و مشکلات دختران و زنان دارای معلولیت جسمی - حرکتی، به طور کلی اولویتهای آنان را در هر زمینه مشخص کرد. اولویت نیاز آموزشی. آموزش جامعه و آموزش حرفهای. نیاز اشتغال: سرویس رفت و آمد و وجود سهیمه خاص برای اشتغال. نیاز به تشکیل خانواده: فراهم آمدن امکان شناخت بیشتر همسر آینده توسط خانواده؛ مشاورهی قبل از ازدواج، رفت و آمد: مناسبسازی پیادهروها و معابر عمومی، وجود سرویس رفتوآمد خاص متناسب با نوع معلولیت؛ نیاز به خدمات توانبخشی: نیاز به وسایل کمک توانبخشی و خدمات آموزشی؛ گذراندن اوقات فراغت: کمکهای مالی برای استفاده از امکانات ورزشی - تفریحی، وجود مکانهای ورزشی متناسب معلولیت آنان؛ برقراری ارتباط: آگاهی دیگران به تواناییهای افراد معلول در کنار محدودیت، برخورد عادی و بدون ترحم از سوی دیگران و همراهی یکی از نزدیکان هنگام حضور در جمع. اولویت مشکلات در زمینه آموزش: جابجایی و رفتوآمد، در دسترس نبودن منابع و امکانات آموزشی؛ اشتغال: جابجایی و رفت و آمد، عدم وجود ضمانتهای اجرایی و حمایت از اشتغال معلولان. مشکل زندگی مشترک: دخالت اطرافیان، خشونت همسر، انجام امور خانهداری. خشونت: بیتوجهی، رفتار پرخاشجویانه رفت و آمد: نامناسب بودن وسایل نقلیه عمومی با توجه به شرایط و نیازهای فرد، نامناسب بودن پیادهروها و معابر عمومی. مشکل گذراندن اوقات فراغت: نبودن سرویس رفت و آمد خاص برای استفاده از مکانهای تفریحی - ورزشی، مشکل مالی برای استفاده از امکانات از این مکانها.
نتیجهگیری: نتیجه نهایی حاصل از این پژوهش، نه تنها نشان دهنده تنوع مشکلات و نیازهای دختران و زنان دچار معلولیت جسمی – حرکتی در جامعه مورد مطالعه است، بلکه تفاوت اولویت این نیازها و مشکلات را در زمینههای آموزش، اشتغال، ازدواج و تشکیل خانواده، رفت و آمد، درمان و توانبخشی، اوقات فراغت، برقراری ارتباط با دیگران، از دیدگاه خود این افراد مشخص میکند.
هدف: از پژوهش حاضر دست یابی به علل و عوامل احتمالی موثر در تولد کودکان استثنایی در خانواده هایی با بیش از یک فرزند استثنایی است که از طریق تحلیل ویژگیهای والدین با بیش از یک فرزند استثنایی در دو بخش ویژگیهای جمعیتشناختی و زیستی و مقایسه آنها با والدین دارای یک فرزند استثنایی و والدین دارای فرزندان عادی در جامعه مورد مطالعه (شهرستان ارومیه) صورت گرفت.
روش بررسی: پژوهش از نوع مقایسه ای پس رویدادی است و جامعه آماری شامل کلیه والدین با بیش از یک فرزند استثنایی و والدین با فرزند عادی در شهرستان ارومیه می باشد . نمونه آماری شامل ۸۰ زوج از والدین با بیش از یک فرزند استثنایی و ۵۳ زوج از والدین با فرزند عادی می باشد . در پژوهش حاضر از ابزار پرسشنامه ویژگیهای زیستی- شناختی والدین با بیش از یک فرزند استثنایی و پرسشنامه سلامت عمومی استفاده گردید. برای تحلیل دادهها از آزمونهای مجذور خی توافقی، یو من ویتنی و آزمون تی استفاده شد.
یافتهها: در متغیرهای جمعیت شناختی کودک نیز در متغیرهای ترتیب تولد کودک (p<۰/۰۰۱). سابقه ابتلا به بیماری (۰/۰۰۶=P)، نوع نارسایی کودک (۰/۰۰۱) و علت اصلی معلولیت (۰/۰۱۴=P)در بین دو گروه تفاوت معنادار بود. در مورد متغیرهای زیستی، نوع ازدواج والدین (۰/۰۱۹)، سن پدر و مادر هنگام ازدواج (۰/۰۰۱>P)، سن مادر در دوره بارداری (۰/۰۳۱=P)، محل تولد پدر و مادر (p<۰/۰۰۱). سلامت عمومی مادر (۰/۰۱۲=P) و گروه خونی پدر و مادر (p<۰/۰۰۱). تفاوت معناداری مشاهده شد.
نتیجهگیری: پیشگیری و برنامهریزی برای کنترل متغیرهای مؤثر بر میزان تولد کودکان استثنایی در خانوادهها که در تحقیق حاضر بررسی شده است، به کاهش معلولیتها کمک خواهد کرد.
هدف: تحلیل و مطابقت نظام حقوقی کار افراد دارای معلولیت در ایران با استانداردهای تعیین شدۀ سازمان بینالمللی کار (ILO) پیرامون کار شایسته.
روش بررسی: در این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی پس از مطالعۀ تلاشهای بینالمللی انجام شده در زمینۀ حقوق کار افراد دارای معلولیت در اسناد عام و خاص حقوق بشری و موازین سازمان بینالمللی کار، نظام حقوقی کار معلولان در ایران شامل قوانین و مقررات با استفاده از شیوۀ کتابخانهای ـ اسنادی مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.
یافتهها: در حوزۀ حقوق بنیادین کار، نظام حقوقی ایران: ۱ـ در خصوص کار اجباری معلولین همچون سایـر کارگران دارای ضمانت اجرای کافی بـوده و خلایی از ایـن منظر احساس نمینماید. ۲ـ در موضوع آزادی روابط سندیکایی نیز کمبودی نداشته و هیچ گونه محدودیتی برای عضویت کارگران یا کارفرمایان معلول در تشکلهای صنفی موجود مشاهده نمیشود. ۳ـ در زمینۀ تساوی مزد، هرچند آییننامۀ خاص مربوطه هنوز تصویب نشده اما در مـادۀ ۴۱ قانون کار، حداقل مزد برای کارگـران دارای معلولیت و غیر آن یکسان تعیین شده است. ۴ـ در مورد منع تبعیض هم به موجب مبانی قانونی موجود، هرگونه تبعیض به جهت معلولیت ممنوع میباشد. در عرصۀ اشتغال نیز اخیراً با تصویب قانون جامع در سال ۸۳ و الحاق به کنوانسیون افراد دارای معلولیت در سال ۸۷، گامهای جدی در زمینۀ اشتغال معلولین برداشته شده است. خاصّه آنکه فاصلۀ معنادار تسهیلات ارائه شده در حوزههای سهمیهبندی استخدام بخش دولتی، خدمات آموزشی مستقیم و غیرمستقیم جهت ورود به بازار کار و خوداشتغالی به معلولین خاص انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی (جانبازان گرانقدر) و معلولین عادی ـ مادرزاد یا افرادی که بعد از تولد دچار معلولیت شدهاند ـ کمتر شده است.
نتیجهگیری: براساس یافتههای پژوهش تطبیقی حاضر، مبانی قانونی حقوق بنیادین کار معلولین در ایران در همسویی حداکثری با حداقل استانداردهای کار شایسته بوده و از این رو به نظر میرسد این مهم با گذر از مرحلۀ تقنین، نیازمند نظارت شایسته براجرای نظامات موجود است. در عرصۀ اشتغال نیز قدمهای نخست تقنینی اولاًـ در چارچوب سیاستگذاری جامع و رفع هرگونه تبعیض منفی و از قضا برقراری تبعیض مثبت با الحاق به کنوانسیون افراد دارای معلولیت. ثانیاًـ در بستر قانونگذاری خاص و مصداقی با تصویب قانون جامع برداشته شده و البته نیازمند تکمیل و پیگیری در اجراست.
هدف: پژوهش حاضر به منظور بررسی رابطه هوشهیجانی، کیفیت زندگی و ویژگیهای شخصیتی با سلامت روان در افراد با معلولیت (ناتوانی) جسمی حرکتی انجام شد.
روش بررسی: در قالب یک طرح همبستگی، با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی ساده از میان معلولین جسمی حرکتی مجتمع نیکوکاری آموزشی توانیابان مشهد تعداد ۶۰ نفر (۳۰ دختر و ۳۰ پسر) انتخاب شدند و پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ)، پرسشنامه هوشهیجانی بار-آن، پرسشنامه ویژگیهای شخصیت
( NEO – FFI ) و پرسشنامه کیفیت زندگی (WHOQOL–BREF) را تکمیل نمودند. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه انجام شد.
یافتهها: تحلیل دادهها نشان داد که ویژگیهای شخصیتی و کیفیت زندگی با چهار بعد سلامت روان همبستگی مثبت و معناداری دارند ( ۰/۸۶=r؛ ۰/۸۷=r؛ ۰/۰۵>P)، در حالی که بین مؤلفههای هوش هیجانی با سلامت روان همبستگی معناداری وجود ندارد (۰/۰۳-=r؛ ۰/۰۵
P) ولی بین مؤلفههای هوش هیجانی با ویژگیهای شخصیت و کیفیت زندگی همبستگی منفی است و معنادار نمیباشد. (۰/۰۵)
نتیجهگیری: ویژگیهای شخصیت و مؤلفههای آن و نیز کیفیت زندگی با مؤلفههای سلامت روان رابطهای مستقیم داشته و قادر به پیشبینی آن میباشند.
پدیده معلولیت سابقه ای به قدمت تاریخ بشری دارد و همچنان که تحقیقات باستان شناسان نشان می دهد، ناهنجاری های اسکلتی از عهدهای بسیار دیرین وجود داشته است. در حال حاضر بر طبق آمارهای موجود حدود ۱۳ میلیون معلول با معلولیت های مختلف جسمی و ذهنی در کشور وجود دارد که با توجه به جمعیت کل کشور، تعداد بالایی را شامل می شوند . معلولیت جدای از محدودیت ها و مشکلاتی که از نظر کارکردی برای فرد معلول ایجاد می کند، سبب تأثیرات سوء روان شناختی در اثر تعاملات اجتماعی بر شخصیت افراد معلول شده که در این بین نگرش افراد جامعه به معلولیت نقش تعیین کننده ای دارد
هدف: این مقاله بهدنبال مطالعه شیوع معلولیت در ایران، ویژگیها و همبستههای اقتصادی و اجتماعی آن با استفاده از نتایج سرشماری ۱۳۸۵ است.
روش بررسی: در این مطالعه، از روش تحلیل ثانویه دادههای خُرد سرشماری ۱۳۸۵ استفاده شد. این دادهها در دو سطح فردی و خانوار در قالب نمونه دو درصدی از کل کشور، جمعآوری شده است. در این دادهها، تعداد ۱۹۸۴۸ نفر دچار معلولیت و ۱۲۳۵۴۴۵ نفر فاقدمعلولیت و همچنین در سطح خانوار، ۱۷۱۶۶ خانوار دارای حداقل یک فرد معلول و ۲۹۸۷۴۱ خانوار بدون فرد معلول بودهاند. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمونهای آماری دو و چندمتغیری از جمله رگرسیون لجستیک در محیط نرمافزار SPSS استفاده شد.
یافتهها: شیوع معلولیت در ایران ۱۴ در هزار برآورد شد و میزان شیوع معلولیت در مناطق روستایی بیشتر از مناطق شهری و در میان مردان بیشتر از زنان بود. همچنین نتایج نشان داد افراد دچار معلولیت، وضعیت اقتصادی و اجتماعی پایینتر و نامناسبتری در مقایسه با افراد فاقدمعلولیت داشتند. بهعلاوه، میزان و شیوع معلولیت برحسب ویژگی های سرپرست خانوار، وضعیت اقتصادی و رفاه خانوار بهطورمعناداری متفاوت بود. نتایج آزمون رگرسیون لجستیک نشان داد که زن سرپرست بودن، تحصیلات و موقعیت شغلی پایین سرپرست خانوار، پایینبودن سطح رفاه خانوار و سکونت روستایی خانوار احتمال داشتن فرد معلول در خانوار را بهطورمعناداری افزایش داد.
نتیجهگیری: وضعیت رفاهی سطح پایین زندگی و ابعاد مختلف فقر در خانوار با احتمال وجود فرد دچار معلولیت در ارتباط است؛ بنابراین، سیاستگذاریهای رفاهی برای خانوارهای کمدرآمد و آسیبپذیر جامعه و ارائه بستههای خدماترسانی، بهویژه نیازهای افراد دارای معلولیت، در راستای کمک به آنان و جامعه پیشنهاد میشود .
هدف: حمایت اجتماعی از مهمترین عوامل پیش بینی کننده ی سلامت در افراد می باشد. هدف از مطالعه حاضر تعیین ارتباط بین حمایت اجتماعی و کیفیت زندگی معلولین جسمی-حرکتی مراکز آموزشی رعد است.
روش بررسی: در این پژوهش که از نوع توصیفی- همبستگی می باشد، تعداد ۱۹۵ نفر از معلولین جسمی-حرکتی ۳۵-۱۸ سال مراکز آموزشی رعد (رعد الغدیر، رعد شرق و رعد مرکزی)، به شیوه نمونهگیری طبقه ای تصادفی به نسبت سهمیهای که هر یک از ۳ مرکز به کل دارد و با روش تصادفی ساده تعداد مورد نظر انتخاب شد. پرسشنامه های حمایت اجتماعی وکس و کیفیت زندگی لنکشایر استفاده شده است. در تحلیل داده ها از آزمون های ضرایب همبستگی پیرسون و اسپیرمن و رگرسیون استفاده شد.
یافتهها: نتایج بررسیها نشان داد که بین خرده مقیاسهای حمایت اجتماعی (حمایت اجتماعی دوستان، خانواده و دیگران) با مؤلفه های روانی (آسایش روانی و خودپنداری) و مؤلفه های اجتماعی (روابط اجتماعی و روابط فامیلی) کیفیت زندگی در معلولین جسمی-حرکتی، رابطه مثبت معناداری وجود دارد ( P<۰,۰۱).
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه اهمیت حمایت اجتماعی را در کیفیت زندگی معلولین جسمی-حرکتی مورد تایید قرار می دهد لذا لازم است حمایت اجتماعی به عنوان یک تامین کننده قوی کیفیت زندگی، در طراحی مداخلات ارتقا سلامت معلولین مورد توجه قرار گیرد.
هدف: افراد دارای معلولیت در بلایا بهشدت آسیبپذیرند و مرگومیر آنان در مقایسه با جمعیت عادی بیشتر است. کاستی در دانش این افراد در مواجهه با بلایا، علاوه بر مشکلات فیزیکی و محدودیتهای حرکتی، را میتوان یکی از دلایل این آسیبپذیری محسوب کرد. این کاستی میتواند در آمادگی آنان برای حفظ جان در شرایط بحرانی تأثیر منفی بگذارد و موجب پیامدهای ناگوار شود. از این رو، این مطالعه با هدف تبیین نیازهای آموزشی افراد دارای معلولیت جسمی حرکتی و گروههای ذیربط با در نظر گرفتن دیدگاههای خود این افراد انجام گرفت.
روش بررسی: مطالعه حاضر به روش کیفی انجام گرفت. مشارکتکنندگان از میان افراد دارای معلولیت جسمی حرکتی دارای تجربه مواجهه با زلزله، باسواد و در رده سنی ۱۸ تا ۶۰ سال، از طریق نمونهگیری هدفمند به دو روش نمونهگیری با حداکثر تنوع و گلوله برفی انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها از مصاحبه نیمهساختاریافته استفاده شد و اشباع دادهها با ورود هجده فرد واجد شرایط به مطالعه صورت پذیرفت. برای تحلیل دادهها، روش تحلیل مضمون و برای سازماندهی دادهها نرمافزار MAXQDA نسخه ۱۰، به کار گرفته شد.
یافتهها: مشارکتکنندگان در پژوهش، آموزش را امری ضروری جهت ارتقای آمادگی در مواجهه با زلزله میدانستند و نیازهای آموزشی آنان در دو مقوله اصلی نیازهای آموزشی افراد دارای معلولیت جسمی حرکتی و نیازهای آموزشی گروههای ذیربط دسته بندی شد. مقوله اصلی اول، متشکل از دو مقوله فرعی بود: ۱. نیازهای آموزشی پایه شامل حفظ جان و پیشگیری از معلولیت های ثانویه، حفظ خونسردی، کنترل استرس و تصمیم گیری؛ ۲. نیازهای آموزشی توانمندسازی مشتمل بر کنار آمدن با معلولیت در شرایط بحرانی، امدادرسانی به سایر افراد در صورت توانایی و آموزش سایر افراد دارای معلولیت.مقوله اصلی دوم نیز در قالب دو مقوله فرعی مطرح گردید: ۱. نیازهای آموزشی عمومی مربوط به خانواد ه ها و مردم شامل، نجات افراد دارای معلولیت، حفظ جان و پیشگیری از معلولیت، امدادرسانی صحیح به افراد جامعه جهت پیشگیری از معلولیت، همراهی و حمایت روانی افراد دارای معلولیت۲. نیازهای آموزشی تخصصی مربوط به امدادگران و مدیران بلایا مشتمل بر امدادرسانی به افراد دارای معلولیت، پیشگیری از معلولیت و آسیب در حین نجات افراد، آشنایی با گروههای مختلف معلولین و نیازهایشان و در نظر گرفتن نیازهای افراد دارای معلولیت در اقدامات پاسخ.
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای پژوهش، نیازهای آموزشی افراد دارای معلولیت جسمی حرکتی و گروههای ذیربط، در قالب حفظ جان، سلامتی و پیشگیری از معلولیت، توانمندسازی و ارتقای کیفیت خدمات در زلزله، دستهبندی شد. تحقق این نیازهای آموزشی موجب افزایش آمادگی این افراد در مواجهه با زلزله شد و مستلزم تدوین برنامههای آموزشی استاندارد و کاربردی با اخذ نظرات آنان و پیاده کردن آن در شرایط قبل از وقوع بلایاست. از سوی دیگر با توجه به اینکه تاکنون اقدامی جدی و اصولی در زمینه آموزش افراد دارای معلولیت انجام نشده است، لازم است برنامهریزان و سیاستگذاران، با تدوین سیاستهای تخصصی و متناسب با شرایط کشور، بستر آموزش این افراد را فراهم کنند. این اقدام میتواند در کاهش مرگومیر و ارتقای سلامت این افراد در شرایط بلایا مؤثر باشد.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه آرشیو توانبخشی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Archives of Rehabilitation
Designed & Developed by : Yektaweb