جستجو در مقالات منتشر شده


۸ نتیجه برای کیهانی

کیمیا کهریزی، یوسف شفقتی، الهه کیهانی، ماندانا حسن‌زاد، مجتبی عظیمیان، فریدون لایقی، افشین وجدانی‌روشن، جان آندونی‌اورتیزبرا، دانیل هنتای، حسین نجم‌آبادی،
دوره ۶، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۴ )
چکیده

هدف: بیماریهای عصبی عضلانی یک گروه هتروژنوس از بیماریهای وراثتی است. بیش از ۱۵۰ نوع از این گروه از بیماریها تاکنون شناسایی شده است. اگر چه اختلالات عضلانی کودکان یکی از علل اصلی ناتوانی می‌باشد، پیشرفتهای چشمگیری در زمینه علل ژنتیکی این بیماریها صورت گرفته است،که در زمینه پیشگیری و تشخیص آن بسیار مهم می‌باشد. معیارهایی که برای طبقه بندی این بیماریها استفاده می‌شود عبارتند از: سن بروز بیماری، میزان پیشرفت بیماری و نوع وراثت. بیماریهای عصبی عضلانی به چهار دسته طبقه بندی می‌شوند: میوپاتیها (بیماریهای دیستروفی عضلانی)؛ نوروپاتی‌ها (بیماری شارکوت ماری توث) بیماریهای محل اتصال عصب و عضله (سندرم میاستنی مادرزادی)، بیماریهای نورون حرکتی(آتروفی عضلانی نخاعی). هدف از این مطالعه طبقه بندی بیماریهای عصبی عضلانی بر اساس معیارهای بالینی و آنالیزهای مولکولی و ایمنو هیستو شیمی در بیماران ایرانی مراجعه کننده به مرکز تحقیقات ژنتیک است. از آنجایی که بیماریهای عصبی – عضلانی دومین معلولیت شایع می‌باشد لزوم بررسی بیشتر در مورد این گروه از بیماریها، در جمعیت ایران ضروری می‌باشد. بدین ترتیب این مطالعه برای اولین بار بر روی بیماران ایرانی صورت گرفت که پس از اخذ فرم رضایت نامه بررسی‌های ذکر شده انجام گردید.

روش بررسی: در مجموع در این تحقیق ۱۴۳ بیمار مشکوک به نقصهای عصبی عضلانی ارجاع شده به مرکز تحقیقات ژنتیک تحت معاینه بالینی و انجام آزمایشات آنزیم‌های عضلانی و الکترومیوگرافی قرار گرفتند و پس از آن بر حسب مورد آزمایشات ملکولی و ایمونوهیستوشیمی انجام گرفت.

یافته‌ها: ۸۲ بیمار با دیستروفی عضلانی میوتونیک، ۱۹ بیمار با دیستروفی عضلانی دوشن و بکر، ۶ بیمار دیستروفی میوتونیک مادرزادی (CMD)، سه بیمار FSHD، ده بیمار آتروفی عضلانی نخاعی (SMA)، دو بیمار دیستروفی میاستنی مادرزادی (CMS) و ۲۱ بیمار مشکوک به دیستروفی عضلانی کمربند لگنی-شانه‌ای (LGMD) بودند. در مورد سایر موارد نیاز به بررسی مولکولی بیشتر و بررسی دقیق تر برحسب علایم بود که در این تحقیق جای نمی‌گرفت.

نتیجه‌گیری: در مواردی که دیستروفی میوتونیک نوع یک علیرغم ظن بالینی تایید نگردید، بررسی نوع دو دیستروفی میوتونیک ضروری می‌باشد. در بیماران مبتلا به دیستروفی عضلانی کمربند لگنی- شانه ای که ۵ آنتی بادی مورد بررسی طبیعی بودند. بررسی آنالیز Multiplex western-blot توصیه می گردد. همچنین برای موارد دیستروفی عضلانی مادرزادی غیر از بررسی مروزین،‌ بررسی سایر پروتئین های درگیر و نیز انجام آزمایشات ملکولی جهت تعیین موتاسیون لازم می‌باشد.


علی‌رضا شمس‌الدینی، دکتر محمدتقی حلی‌ساز، اکرم آزاد، محمدرضا کیهانی،
دوره ۷، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۵ )
چکیده

هدف: وجود درد و ضعف در قدرت گرفتن دست(Grip) اساسی ترین مشکل بیماران اپی کندیلیت خارجی می‌باشد. استفاده از اسپلینت یکی از راههای درمان این بیماران می‌باشد که باعث کاهش درد و افزایش قدرت گرفتن در این بیماران می‌شود. تکنیک تیپینگ (taping) و بریس کانترفورس (counterforce) دو روش مورد استفاده در درمان این بیماران می‌باشند ولی اینکه کدام یک از این دو روش مؤثرترند مدرک مستندی موجود نمی‌باشد. مقایسه تأثیر این دو روش در بهبودی بیماران اپی کندیلیت خارجی هدف این مطالعه می‌باشد.

روش بررسی: این تحقیق به روش شبه تجربی (Quasi Experimental) انجام شده و جامعه مورد مطالعه شامل ۳۰ بیمار (دو گروه ۱۵ نفره) با تشخیص اپی کندیلیت خارجی و با گروه سنی ۵۵-۳۰ سال می‌باشند که به صورت موارد در دسترس انتخاب شده و به طور اتاقی به دو گروه تقسیم شدند و دو روش تیپینگ یا بریس کانترفورس در مورد آنها انجام شد.

یافته‌ها: در تست قدرت گرفتن با توجه به اختلاف معنی داری بین دو روش مورد استفاده در گروه‌ها دیده نشد (۰/۰۶=P). بنابراین اختلاف قابل توجهی بین تکنیک تیپینگ و بریس کانترفورس بر میزان قدرت گریپ بیماران اپی‌کندیلیت خارجی وجود ندارد. در بررسی میزان درد در دو وضعیت استراحت و اکستنشن مچ دست بین دو روش اختلاف معنی‌داری وجود دارد و در هر دو وضعیت، میانگین نمرات گروه تیپینگ بیشتر از دو گروه کانترفورس است (۰/۰۰۱=P و ۰/۰۰۴=P).

نتیجه‌گیری: با توجه به نتایج به دست آمده و اختلاف معنی‌دار دو روش در کاهش درد، تأثیر تکنیک تیپینگ بر کاهش درد بیماران بیشتر است و بهتر است از این روش استفاده شود ولی در افزایش قدرت گریپ با اینکه نمرات گروه تیپینگ بیشتر است ولی اختلاف دو روش معنی‌دار نیست و توصیه می‌شود بررسی مجددی با نمونه‌های بیشتر و سنجش دقیقتر انجام شود.


محمود بهرامی‌زاده، بیژن فروغ، حسن سعیدی، محمدرضا کیهانی،
دوره ۸، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۶ )
چکیده

  هدف: پلانتار فاشیاتیس یکی از شایعترین اختلالات در ناحیه پا می‌باشد که سبب بروز درد در سمت داخلی لبه قدامی استخوان پاشنه می‌شود. هدف این مطالعه مقایسه تأثیر گوه داخلی خلف پا با گوه خارجی قدام پا بر بهبود میزان فعالیتهای روزمره و پرداختن به فعالیتهای ورزشی و سرگرمی و کاهش درد در بیماران مبتلا به پلانتار فاشیاتیس می‌باشد.

  روش بررسی: این مطالعه از نوع شبه تجربی می‌باشد. ۳۰ بیمار مبتلا به پلانتار فاشیاتیس شامل ۱۲ مرد و ۱۸ زن با ۳۶ پاشنه دردناک با دامنه سنی ۴۰-۳۰ سال از بین نمونه‌های در دسترس، با روش غیر احتمالی ساده انتخاب گردیده و در دو گروه ۱۵ نفری به طور تصادفی قرار گرفتند. به گروه اول گوه داخلی خلف پا و به گروه دوم گوه خارجی قدام پا داده شد. متغیرهای مورد بررسی شامل میزان فعالیت روزمره، فعالیتهای ورزشی و سرگرمی، درد و طول قدم می‌باشند که در ۳ مرحله اندازه‌‌گیری شدند. ابزار مورد استفاده در این تحقیق پرسشنامه FAOS بود. ۳ مرحله اندازه‌گیری شامل یک مرحله قبل از مداخله و دو مرحله دیگر شامل ۲ و ۴ هفته بعد از مداخله بود.

  ضریب پایایی (آلفای کرونباخ) پرسشنامه در تمامی زیر مجموعه‌ها بیشتر از ۰/۷۱ بود. ضریب همبستگی آزمون-بازآزمون بیماران در تمام زیرمجموعه‌های پرسشنامه بیشتر از ۰/۸۰ بود. از آزمونهای تی مستقل، اسمیرونوف کولموگروف، آلفای کرونباخ و ضریب همبستگی برای تجزیه و تحلیل داده‌ها استفاده گردید.

  یافته‌ها: در مقایسه دو گروه در هر دو مرحله پیگیری، نتایج در گروه با گوه داخلی خلف پا در مورد بهبود میزان فعالیتهای روزمره، فعالیتهای سرگرمی و ورزشی و کاهش درد نسبت به گروه با گوه خارجی قدام پا بهتر و اختلاف آنها معنادار بود (P<۰/۰۵). ولی بین طول قدم در دو گروه اختلاف معناداری دیده نشد (در مرحله اول پیگیری P=۰/۵۱۸ و در مرحله دوم پیگیری P=۰/۵۰۲).

  نتیجه‌گیری: بر اساس این نتایج، گوه داخلی خلف پا نسبت به گوه خارجی قدام پا تأثیر بهتری در بهبود فعالیتهای روزمره زندگی و پرداختن به فعالیتهای ورزشی و سرگرمی و کاهش درد بیماران پلانتار فاشیاتیس داشته، ولی بر افزایش طول قدم نسبت به گوه خارجی قدام پا تأثیر بهتری ندارد.


علی‌رضا شمس‌الدینی، محمدتقی حلی‌ساز، محمدرضا کیهانی،
دوره ۸، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۸۶ )
چکیده

هدف: ارتقاء سطح استقلال فردی بیماران فلج نیمه بدن، بخصوص در حفظ تعادل از اهداف عمده توانبخشی می‌باشد. با توجه به اینکه محل ضایعه مغزی در بیماران همی پلژی راست و چپ و همچنین عملکرد نیمکره‌های راست و چپ مغز متفاوت می‌باشد، هدف این مطالعه مقایسه توانایی‌های تعادلی در این دو گروه از بیماران بوده است.

روش بررسی: این مطالعه از نوع مقطعی مقایسه‌ای و بر روی ۳۰ بیمار مبتلا به سکته مغزی که به بیمارستان بقیه‌الله(عج) مراجعه کرده و شامل گروه بیماران فلج نیمه راست بدن (۱۶ بیمار) و گروه بیماران فلج نیمه چپ بدن (۱۴بیمار) بودند انجام شد. محدوده سنی بیماران ۵۸-۳۰ سال بوده و مدت ۶ ماه از زمان سکته آنها می‌گذشت. نمونه‌ها از موارد در دسترس و به صورت هدفمند و ساده انتخاب و در هر دو گروه، توانایی‌های تعادلی افراد با استفاده از دو آزمون بالینی مقیاس تعادلی برگ (B.B.S) و آزمون مایل شدن به جلو (F.F.R) ارزیابی و اطلاعات بدست آمده با استفاده از آزمونهای آماری کولموگراف-اسمیرنوف، تی مستقل و تی زوجی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.

یافته‌ها: اختلاف میانگین نمره کسب شده در آزمون B.B.S توسط دو گروه معنی‌دار بوده (P<۰/۰۵)، و میانگین نمرات گروه همی پلژی راست (۳۸/۳۶) بیشتر از میانگین نمرات گروه همی پلژی چپ (۲۸/۹۰) بود، درصورتیکه در آزمون F.F.R اختلاف میانگین نمرات دوگروه با همدیگر معنی‌دار نمی‌باشد (P=۰/۸۴۱).

نتیجه‌گیری: مطابق نتایج بدست آمده، تعادل خصوصاً از نوع داینامیک آن با سمت درگیر رابطه مستقیم دارد، درحالیکه در تعادل استاتیک چنین چیزی صادق نمی‌باشد و می‌توان مطابق نتایج این تحقیق برنامه توان بخشی مناسبی را جهت بهبود تعادل این بیماران در نظر گرفت.


یحیی سخنگویی، اسماعیل ابراهیمی، مهیار صلواتی، محمدرضا کیهانی، محمد کمالی،
دوره ۹، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۷ )
چکیده

هدف: این پژوهش با هدف تعیین تأثیر یک دوره حرکات اصلاحی برروی اتساع قفسه سینه دختران کیفوتیک ۱۵ – ۱۱ ساله انجام گرفت.

روش بررسی: مطالعه شبه تجربی حاضر یک کارآزمایی بالینی است که بر روی ۵۰ نفر از دختران کیفوتیک ۱۵-۱۱ ساله که به روش نمونه‌گیری ساده از جامعه در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی ساده به دو گروه ۲۵ نفری آزمایش وکنترل تقسیم شده بودند، انجام شد. روی گروه آزمایش یک دوره حرکات اصلاحی اعمال شد، ولی روی گروه کنترل این حرکات اصلاحی اعمال نگردید و اتساع قفسه سینه قبل و بعد از حرکات اصلاحی در دو گروه مورد اندازه‌گیری قرارگرفت. داده‌های حاصل با استفاده از آزمونهای آماری کای اسکوئر، تی زوجی و تی مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته‌ها‌: اختلاف معنی‌داری در میزان اتساع قفسه سینه قبل و بعد از حرکات اصلاحی در گروه آزمایش وجود داشت (P<۰/۰۰۱)، ولی در گروه کنترل اختلاف معنی‌داری مشاهده نگردید (P=۰/۷۴۶). هم‌چنین بین دو گروه نیز بعد از اعمال مداخله اختلاف معنی‌داری درمیزان اتساع قفسه سینه دیده شد (P=۰/۰۲).

نتیجه‌گیری: انجام حرکات اصلاحی موجب بهبود اتساع قفسه سینه دختران کیفوتیک می‌شود. اگرچه به دلیل نوع نمونه‌گیری و محدودیت تعمیم‌پذیری نتایج، نیاز به تکرار این گونه تحقیقات وجود دارد.


رقیه حسن‌زاده، احمدرضا روفیگری، اکرم آزاد، لاله لاجوردی، محمدرضا کیهانی،
دوره ۹، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۷ )
چکیده

هدف: نتایج حسی، پس از ترمیم عصب در بزرگسالان، عموماً ضعیف می باشد. مطابق با نتایج به‌دست آمده قبلی و طرح این فرضیه که آوران زدایی ساعد نتایج حسی را ازطریق افزایش نمایش کورتیکال دست بهبود می بخشد، این مطالعه با هدف بررسی تأثیر بی حسی موضعی ساعد در ترکیب با انجام برنامه بازآموزی حسی بر روی نتایج حسی ضایعات اعصاب مدیان یا اولنار انجام شد.

روش بررسی: این مطالعه به روش تجربی و از نوع کارآزمایی بالینی تصادفی دوسو کور می‌باشد. به روش احتمالی ۱۳ بیمار که تحت جراحی ترمیمی اعصاب دست قرار گرفته بودند انتخاب و به روش تصادفی به دو گروه آزمون (۶ نفر) و کنترل (۷ نفر) تقسیم شدند. طی یک دوره دو هفته ای یک کرم بی حسی موضعی (لیدوکایین P) در گروه مورد و یک دارونما در گروه کنترل ۴ بار بر روی وجه فلکسور ساعد دست آسیب‌دیده مورد استفاده قرار گرفت. برنامه بازآموزی حسی برای هر دو گروه یک ساعت پس از استعمال پماد و به مدت یک‌ساعت انجام شد. ارزیابی حسی در فواصل منظم، قبل از مداخله و پس از آخرین مداخله (پایان جلسه چهارم) در هر دو گروه انجام شد. برای داده های با توزیع غیر نرمال، از آزمون های ناپارامتری من ویتنی- یو و ویلکاکسون، به ترتیب برای مقایسه نتایج قبل و بعد درمان بین گروهی و درون گروهی استفاده گردید.

یافته‌ها: گروه آزمون بهبودی قابل توجهی در مقایسه با گروه کنترل از نظر درک لمس/ فشار ثابت پس از دوره درمان، کسب نموده و اختلاف آنها معنی‌دار بود (P=۰/۰۳).

نتیجه‌گیری: بی حسی موضعی ناحیه ساعد آسیب دیده در ترکیب با بازآموزی حسی می تواند نتایج حسی را پس از ترمیم عصب ارتقا دهد.


مریم حیاتی، حسن عشایری، مهیار صلواتی، جواد صراف زاده، محمدرضا کیهانی،
دوره ۱۱، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۹ )
چکیده

هدف: با توجه به اهمیت فرآیندهای آگاهانه از جمله فعالیت‌های شناختی در تنظیم و ثبات پاسچر و سازگاریهای احتمالی مطرح شده در سیستم عصبی مرکزی بیماران مبتلا به بی‌ثباتی عملکردی مچ پا، این تحقیق با هدف مقایسه الگوهای تداخل دو تکلیف حافظه کوتاه مدت شنیداری و ثبات پاسچر بین بیماران مبتلا به بی ثباتی عملکردی مچ پا و افراد سالم صورت گرفت.

روش بررسی: در این مطالعه مقطعی و مورد– شاهدی، ۱۵ بیمار مبتلا به بی ثباتی عملکردی مچ پا به روش ساده و در دسترس انتخاب و با ۱۵ فرد سالم که با آنها جور شده بودند، با استفاده از الگوی تکلیف دوگانه، تحت بررسی و مقایسه قرار گرفتند. برای هر آزمودنی ۶ مرحله ارزیابی، حاصل از دو سطح بی ثباتی دستگاه تعادل بایودکس و سه درجه دشواری تکلیف حافظه کوتاه مدت شنیداری انجام و در هر مرحله نمره عملکرد تکلیف پاسچر و تکلیف شناختی محاسبه شد. داده‌های حاصل با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس برای اندازه های مکرر تجزیه وتحلیل شد.

یافته ها: نتایج نشاندهنده تداخل بین تکلیف پاسچر و تکلیف حافظه کوتاه مدت شنیداری در بیماران مبتلا به بی ثباتی عملکردی مچ پا و افرادسالم بود (۰/۰۵>P)، ولی تداخل در دو گروه اختلاف معناداری نداشت.

نتیجه‌گیری: یافته‌های حاصل، اختلال در روند تجزیه و تحلیل اطلاعات را در ضایعه ای عضلانی– اسکلتی– محیطی همچون بی‌ثباتی عملکردی مچ پا تأیید کرد. به‌کارگیری برنامه های تمرین درمانی جهت تسهیل روند تجزیه و تحلیل اطلاعات در روند توانبخشی این بیماران و استفاده از الگوهای پیش رونده تکلیف دو گانه، با درجات دشواری متفاوت تکلیف شناختی، مؤثر به نظر می‌رسد.


فهیمه کیهانی، اکبر دارویی، مرتضی فرازی، سمانه حسین زاده، محمد کیهانی،
دوره ۲۳، شماره ۲ - ( تابستان ۱۴۰۱ )
چکیده

اهداف لکنت اختلالی گفتاری است که به‌صورت وقفه‌های مکرر و غیرطبیعی در جریان گفتار اتفاق می‌افتد و معمولاً به‌صورت تکرار، کشیده‌گویی و گیر در جریان هوا یا صداسازی رخ می‌دهد. علی‌رغم تئوری‌های متعدد تاکنون علت لکنت به‌طور کامل مشخص نشده و عوامل مختلفی برای سبب‌شناسی آن مطرح شده است که از آن جمله می‌توان به جنبه‌های شناختی و زبانی اشاره کرد. برطبق فرضیه چرخه‌ معیوب، افزایش ناروانی گفتار در نتیجه‌ بیش‌‌ازحد توجه کردن روی گفتار است. حال در این مطالعه برآنیم تا تأثیر کاهش توجه بر گفتار را با استفاده از تکالیف دوگانه در ۲ حوزه‌ کلامی و غیرکلامی بر کودکان دارای لکنت بسنجیم. هدف از این مطالعه بررسی تأثیر تکالیف دوگانه بر شدت لکنت در کودکان مدرسه‌رو بود.
روش بررسی در این مطالعه مقطعی‌مشاهده‌ای آزمودنی‌ها شامل ۳۹ کودک ۸ تا ۱۲ سال (با میانگین ۱۰/۲۵ سال) مبتلا به لکنت رشدی که ۵ دختر (۱۲/۸ درصد) و ۳۴ (۸۷/۲ درصد) پسر بودند به‌صورت نمونه‌گیری دردسترس از مدارس ابتدایی مناطق ۴ و ۸ و کلینیک‌های گفتاردرمانی شهر تهران انتخاب شدند. طراحی تکلیف دوگانه با استفاده از برنامه ویژوال بیسیک انجام شد. در طی پژوهش انجام‌شده ۴ نمونه گفتاری از افراد گرفته شد. نمونه دوم و سوم به‌صورت تکلیف دوگانه (اضافه شدن تکلیف کلامی یا غیرکلامی) و تکلیف اول و چهارم به‌صورت تکلیف منفرد طراحی شد. شدت لکنت آزمودنی‌ها در هریک از نمونه‌های گفتاری براساس درصد هجاهای لکنت‌شده (SS%) به دست آمد و داده‌ها وارد نسخه‌ ۲۰ نرم‌افزار SPSS شد. با توجه به توزیع غیرطبیعی داده‌ها، از مدل خطی تعمیم‌یافته با روش معادلات براورد تعمیم‌یافته و آزمون بونفرونی جهت تعیین تفاوت شدت لکنت در نمونه‌های گفتاری استفاده شد.
یافته‌ها نتایج آزمون معادلات برآورد تعمیم‌یافته نشان داد شدت لکنت در ۴ نمونه گفتاری تفاوت دارد ( P=۰/۰۱۵). کمترین و بیشترین میانگین شدت لکنت در ۳۹ آزمودنی به‌ترتیب مربوط به تکلیف دوگانه غیرکلامی (۱۴/۸۵) و تکلیف منفرد ابتدایی (۱۷/۱۱) بود. در مقایسه‌ دوبه‌دوی شدت لکنت مشخص شد میانگین شدت لکنت در تکلیف منفرد انتهایی به‌طور معنی‌داری کمتر از تکلیف منفرد ابتدایی است (۰۵/P<۰). از سوی دیگر تفاوت میانگین شدت لکنت در زمان انجام تکالیف دوگانه (کلامی و غیرکلامی) معنی‌دار نبود (۰۵/P‌>۰).
نتیجه‌گیری یافته‌های این تحقیق نشان داد انجام تکالیف دوگانه توسط کودکان دارای لکنت، موجب کاهش شدت لکنت آنان می‌شود. به عبارت دیگر معطوف کردن توجه کودکان مورد‌مطالعه در این پژوهش به تکالیف کلامی و غیرکلامی در حین صحبت آن‌ها به کاهش ناروانی آنان منجر شد.

 

صفحه ۱ از ۱     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه آرشیو توانبخشی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Archives of Rehabilitation

Designed & Developed by : Yektaweb