جستجو در مقالات منتشر شده


۱۸ نتیجه برای کاظم‌نژاد

ابراهیم پیشیاره، اسماعیل ابراهیمی، سیدعلی حسینی، انوشیروان کاظم‌نژاد، محمد رامین،
دوره ۱، شماره ۳ - ( زمستان ۱۳۷۹ )
چکیده

هدف: هدف از انجام این کار کارآزمایی بالینی، بررسی نقش تسهیل کننده روش کرانیو ساکرال تراپی در کاهش اسپاستی سیته اندام تحتانی کودکان دایپلژی اسپاستیک بوده است.

روش بررسی: این بررسی در جامعه آماری ۱۰۰ کودک فلج مغزی صورت گرفته و ۳۶ کودک دایپلژ ی اسپاستیک در دامنه سنی ۳-۸ سال در دو گروه ۱۸ نفری کنترل و مورد، تحت مطالعه قرار گرفتند. افراد هر گروه طی ۳۰ جلسه درمانی به صورت ۳ جلسه در هفته و هر جلسه به مدت یک ساعت تحت درمان قرار گرفتند. در گروه مورد ابتدا تکنیک های عمومی و ده گانه و سپس تکنیکهای موضعی کرانیوساکرال تراپی انجام می شد، سپس مطابق روش بوبت تحت درمان قرار می گرفتند اما در گروه شاهد تنها از روش بوبت استفاده می شد. ارزیابی تونوس عضلانی به وسیله معیارModifed Ashworth دامنه حرکتی غیر فعال به وسیله گونیامتری، مرحله رشد حرکتی توسط معیار بوبت انجام گرفت. کلیه کودکان در طی سه ماه، دوبار (یک بار پیش از شروع درمان و یکبار در پایان مدت تعیین شده) مورد ارزیابی قرار گرفتند و نتایج حاصله در هر گروه توسط آزمون آماری «تی زوجی» (۲) و بین دو گروه توسط آزمون آماری «تی مستقل» با یکدیگر مقایسه شد،در مورد نتایج حاصله نیز از آزمون «همبستگی» (۴) به منظور بررسی همبستگی ها استفاده گردید، و برای بررسی ارتباط بین جنس و گروه های مورد تحقیق، آزمون «کای .دو» (۵) مورد استفاده قرار گرفت.

یافته‌ها: نتایج حاصله نشان دهنده بهبودی معنی دار در هر دو گروه بود؛ اما در گروه مورد، کاهش هایپر تونسیته اداکتورهای رانی و پلانتارفلکسورهای مچ پا از گروه شاهد بود؛ همچنین در گروه مورد افزایش دامنه حرکتی غیر فعال بداکشن رانی و دورسی فلکشن مچ پا بیشتر از گروه شاهد بود و نیز ارتباط معنی داری بین افزایش دامنه حرکتی فعال ابداکش رانی و بهبود مرحله رشد حرکتی با کاهش هایپر تونیسیته اداکتورهای رانی دیده شد.

نتیجه‌گیری:  تمام موارد بالا در مجموعه ۵% بوده و عواقب بالینی O.T. ذکر شده است.


مینو خلخالی‌زاویه، محمد پرنیان‌پور، حسین کریمی، بهرام مبینی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۴، شماره ۳ - ( پاييز و زمستان ۱۳۸۲ )
چکیده

هدف: افزایش کیفوز ستون فقرات بدلایل وضعیتی یکی از مشکلاتی است که برای ارزیابی و درمان آن نیاز به اندازه‌گیری دقیق مقدار زاویه کیفوز وجود دارد. خط‌کش انعطاف‌پذیر از ابزارهایی است که می تواند به‌طریق غیرتهاجمی مقدار کیفوز را اندازه بگیرد ولی تاکنون هیچ مطالعه‌ای، اعتبار و تکرارپذیری اندازه ‌گیری آن را در هیپرکیفوز وضعیتی بررسی نکرده است. هدف این مطالعه بررسی اعتبار و تکرارپذیری اندازه‌گیری کیفوز پشتی در افراد مبتلا به هیپرکیفوز وضعیتی است.

روش بررسی: مقدار کیفوز پشتی در ۲۵ فرد مبتلا به هیپرکیفوز وضعیتی و ۱۵ فرد سالم ۲ بار به‌وسیله خط‌کش انعطاف‌پذیر توسط یک آزمونگر اندازه‌گیری شد. همچنین مقدار کیفوز پشتی بر روی عکس رادیوگرافی دو بار توسط آزمونگر و یک بار توسط پزشک متخصص در افراد کیفوتیک اندازه‌گیری شد و تکرارپذیری اندازه‌گیری‌ها در دو گروه و همینطور اعتبار اندازه‌گیری خط‌کش انعطاف‌پذیر در مقایسه با عکس رادیولوژی در افراد بیمار بررسی گردید.

یافته‌ها: تکرارپذیری Intratester اندازه‌گیری کیفوز توسط خط‌کش در هر دو گروه سالم و بیمار عالی گزارش گردید. همچنین اندازه‌‌گیری مقدار کیفوز بر کلیشه رادیوگرافی نیز تکرارپذیری Intertester و Intratester عالی داشت. بررسی اعتبار اندازه‌گیری کیفوز با خط‌کش برای اندازه‌گیری زاویه cobb روی قوس حاصل از خط‌کش ICC بسیار خوب داشت ولی برای اندکس کیفوز که روش قدیمی‌تری است، دارای مقادیر ضعیف بود.

نتیجه‌گیری: خط‌کش انعطاف‌پذیر می‌تواند به‌عنوان وسیله‌ای معتبر و تکرارپذیر برای اندازه‌گیری غیرتهاجمی قوس کیفوز در افراد سالم و بیماران مبتلا به هیپرکیفوز وضعیتی پیشنهاد گردد.


آرش امین‌زاده، نیکتا حاتمی‌زاده، سیدمجید میرخانی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۵، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۳ )
چکیده

هدف: تعیین میزان اثربخشی خدمت «آموزش در خانواده» از مجموعه خدمات اصلی ارائه‌شده در برنامه توان‌بخشی مبتنی‌بر جامعه به افراد مبتلا به معلولیت جسمی-حرکتی و خانواده‌های آنها در شهرستان بابلسر بود.

روش بررسی: برای این منظور ۴۸ فرد مبتلا به معلولیت جسمی و حرکتی و خانواده‌های آنها از روستاهای ‌تحت پوشش طرح (گروه مورد) با ۴۸ فرد معلول و خانواده‌های‌ آنها از روستاهایی‌که در همین شهرستان تحت پوشش طرح نبودند و از نظر سن، جنس، اندام درگیر، شدت نقص و میزان تحصیلات مراقب همتا بودند (گروه شاهد) در زمینه‌های آگاهی نسبت به عوارض بی‌تحرکی عضو، مهارت در‌ تغییر وضعیت‌دادن فرد، پیشگیری از جمود مفاصل و زخم بستر و همچنین کمک به فرد معلول در کسب استقلال در انجام فعالیت‌های‌ روزمره و حرکت در محیط و نیز نگرش آنان در مورد معلولیت و توان‌بخشی مورد بررسی قرار گرفت. اطلاعات موردنظر با مراجعه به درب منازل و پرسش از خانواده و فرد معلول و معاینه و مشاهده کسب و در فرم‌های مربوطه ثبت‌ و نمره داده شد و سپس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

یافته‌ها: تفاوت معناداری در میزان آگاهی افراد دچار معلولیت و خانواده‌های آنان بین دو گروه مورد و شاهد، در زمینه نحوه کمک به فرد معلول به‌منظور کسب استقلال در انجام فعالیت‌های‌ روزمره، جابه‌جایی و حرکت در محیط و عوارض بی‌حرکتی اندام‌ها و همچنین میزان مهارت آنان در زمینه کمک به فرد معلول برای‌ کسب توان انجام مراقبت‌های ‌شخصی و حرکت‌کردن در محیط به‌طور مستقل و نگرش ایشان در مورد معلول و معلولیت و اثربخشی‌ شیوه‌های ‌توان‌بخشی وجود نداشت (۰/۰۵>P)، اما مهارت افراد دچار معلولیت و خانواده‌های آنان در روستاهای ‌تحت پوشش طرح در زمینه نحوه پیشگیری از ایجاد خشکی مفاصل و زخم بستر و نیز چگونگی‌ تغییر وضعیت معلول به‌طور معنی‌داری بیش از گروه شاهد بود (۰/۰۴=P).

نتیجه‌گیری: ارائه خدمت «آموزش در خانواده» طرح توان‌بخشی مبتنی‌بر جامعه در روستاهای شهرستان بابلسر تنها مهارت کاربرد تکنیک‌های توان‌بخشی غیرفعال در پیشگیری از عوارضی چون جمود مفاصل، زخم بستر و تغییر وضعیت دادن فرد معلول تأثیر مثبت داشته اما در مهارت خانواده و فرد معلول در استقلال‌یافتن معلول اثر معناداری نداشته است.


مریم شریفیان‌ثانی، حمیرا سجادی، فرشته طلوعی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۷، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۵ )
چکیده

هدف: پژوهش حاضر، با این رویکرد که پاسخگویی مناسب به نیازها و مشکلات دختران و زنان معلول، مستلزم شناسایی اولیه این نیازها و مشکلات است، هدف اصلی خود را تعیین نیازها و مشکلات دختران و زنان دچار معلولیت‎ جسمی - حرکتی، در شهرستان تهران قرار داد.

روش بررسی: نوع این مطالعه توصیفی است. نمونه‎ی مورد بررسی ۲۱۶ دختر و زن دارای معلولیت هستند که با روش انتخاب تصادفی منظم از بین ۱۳۹۵ نفر مراجعه کنندگان مرکز بهزیستی شهرستان تهران انتخاب شدند. جمع‎آوری اطلاعات با استفاده از روش مصاحبه و ابزار پرسشنامه محقق ساخته‎ی ۸۲ سؤالی انجام شد. پرسشنامه بر اساس مرور منابع و نتایج جلسات بحث گروهی متمرکز تنظیم گردید و پس از تعیین روایی محتوی و پایایی آن (با آلفا کرونباخ ۰/۷۶) به اجرا در آمد.

یافته‌ها: بررسی نیازها و مشکلات دختران و زنان دارای معلولیت جسمی - حرکتی، به طور کلی اولویت‎های آنان را در هر زمینه مشخص کرد. اولویت نیاز آموزشی. آموزش جامعه و آموزش حرفه‌ای. نیاز اشتغال: سرویس رفت و آمد و وجود سهیمه‎ خاص برای اشتغال. نیاز به تشکیل خانواده: فراهم آمدن امکان شناخت بیشتر همسر آینده توسط خانواده؛ مشاوره‎ی قبل از ازدواج، رفت و آمد: مناسب‎سازی پیاده‎روها و معابر عمومی، وجود سرویس رفت‎وآمد خاص متناسب با نوع معلولیت؛ نیاز به خدمات توانبخشی: نیاز به وسایل کمک توانبخشی و خدمات آموزشی؛ گذراندن اوقات فراغت: کمکهای مالی برای استفاده از امکانات ورزشی - تفریحی، وجود مکانهای ورزشی متناسب معلولیت آنان؛ برقراری ارتباط: آگاهی دیگران به توانایی‎های افراد معلول در کنار محدودیت، برخورد عادی و بدون ترحم از سوی دیگران و همراهی یکی از نزدیکان هنگام حضور در جمع. اولویت مشکلات در زمینه آموزش: جابجایی و رفت‎وآمد، در دسترس نبودن منابع و امکانات آموزشی؛ اشتغال: جابجایی و رفت و آمد، عدم وجود ضمانتهای اجرایی و حمایت از اشتغال معلولان. مشکل زندگی مشترک: دخالت اطرافیان، خشونت همسر، انجام امور خانه‌داری. خشونت: بی‌توجهی، رفتار پرخاشجویانه رفت و آمد: نامناسب بودن وسایل نقلیه عمومی با توجه به شرایط و نیازهای فرد، نامناسب بودن پیاده‌روها و معابر عمومی. مشکل گذراندن اوقات فراغت: نبودن سرویس رفت و آمد خاص برای استفاده از مکانهای تفریحی - ورزشی، مشکل مالی برای استفاده از امکانات از این مکانها.

نتیجه‌گیری: نتیجه‌ نهایی حاصل از این پژوهش، نه تنها نشان دهنده تنوع مشکلات و نیازهای دختران و زنان دچار معلولیت جسمی – حرکتی در جامعه مورد مطالعه است، بلکه تفاوت اولویت این نیازها و مشکلات را در زمینه‌های آموزش، اشتغال، ازدواج و تشکیل خانواده، رفت و آمد، درمان و توانبخشی، اوقات فراغت، برقراری ارتباط با دیگران، از دیدگاه خود این افراد مشخص می‌کند.


سیما محمدخان‌کرمانشاهی، زهره ونکی، فضل‌الله احمدی، پرویز آزادفلاح، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۷، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۵ )
چکیده

هدف: عقب ماندگی ذهنی علاوه بر شیوع قابل توجه، با نقصان رشد در ابعاد مختلف جسمانی، روانی، تکاملی، اجتماعی و تربیتی همراه بوده و می‌تواند تأثیرات نامطلوبی بر ساختار و عملکرد خانواده داشته و باعث تجربه این تنش‌ها به صور مختلف توسط پدر و مادر شود. از آنجا که بررسی‌ها و نتایج حاصل از آنها می‌تواند در شناخت این مشکلات و حتی نحوه چگونگی اداره آنها کمک مؤثری باشد. لذا، این تحقیق کیفی به توصیف ساختار تجربیات مادران این کودکان، و به معانی که آنها از داشتن یک کودک عقب‌مانده ذهنی دارند پرداخته است.

روش بررسی: برای توصیف تجربه مادران از تحقیق کیفی به روش پدیده شناسی برای جمع‌آوری داده‌ها و آنالیز آن استفاده شد. در این مطالعه با نمونه‌گیری هدفمند ۱۲ مصاحبه باز با مادران دارای یک کودک عقب‌مانده ذهنی آموزش پذیر شاغل به تحصیل در مدرسه استثنایی آموزش و پرورش به عمل آمد. مصاحبه‌ها ضبط شد و عیناً بصورت دست‌نوشته‌هایی درآمد و با روش کولازی آنالیز شد.

یافته‌ها: از میان ۳۳۶ جمله با معنی (مضمونی) ۶ مضمون اصلی بدست آمد که عبارتند از: برخورد با ناتوانی تکاملی کودک، احساسات منفی، کودک محور سلامتی و ناسلامتی مادر، عدم توانایی در مدیریت خود و کودک (مستأصل شدن مادر)، حمایت همسر، خانواده و دیگران، مبهم بودن آینده (قدم در تاریکی برداشتن).

نتیجه‌گیری: تجربیات مادران ازداشتن کودک عقب‌مانده ذهنی نشان می‌دهد که آنان کودکانشان را نعمت و امانت الهی می‌دانند و برای پذیرش و سازگاری با وجود او تنها به خدا توکل دارند و از منابع حمایتی مناسب و اثربخشی برخوردار نیستند. بعلت تقبل مسئولیت بیش از اندازه در طول زندگی از جان مایه می‌گذارند که نتیجه آن تحمل استرس زیاد، احساس ناامیدی، غم و اندوه و درک ابهام آمیز از آینده کودک و خود است. ایفای نقش اول در حمایت همه جانبه کودک موجب غفلت آنان از خود در همه ابعادجسمی، روحی، روانی و اجتماعی شده است.


نیره طوافی، نیکتا حاتمی‌زاده، انوشیروان کاظم‌نژاد، علیرضا جزایری،
دوره ۷، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۸۵ )
چکیده

هدف: افرادی که خدمات توانبخشی ارائه می کنند به دلیل ارتباط مستمر با مردمی که هر یک به نوعی دچار نقص، ناتوانی و مشکلات همراه آن می باشند، در معرض استرس شغلی مداوم هستند. حال چنانچه با سیاستها و فرآیندهای نامناسب سازمانی نیز مواجه شوند، استرس مضاعف حاصله می تواند بهداشت روانی وسلامت جسمانی آنان را خدشه دار نماید. هدف این مطالعه بررسی نگرش کارکنان این مراکز نسبت به وضعیت عوامل درون سازمانی استرس زا و شدت استرس زائی آنهاست.

روش بررسی: در یک مطالعه توصیفی جهت تعیین وضعیت سیاستها و فرآیندهای نامناسب استرس‌زای سازمانی و شدت استرس‌زائی هر یک از این عوامل از دیدگاه پرسنل مراکز جامع توانبخشی تحت پوشش بهزیستی استان تهران، از همه کارکنان درخواست شد پرسشنامه‌ای شامل ۳۲ سئوال را تکمیل کنند. اعتبار محتوایی پرسشنامه به تأیید صاحبنظران رسیده و پایایی آن ۰/۸۳ محاسبه شد.

یافته‌ها: بر اساس نتایج بدست آمده، کارکنان بیش از همه با سیاست «ارزیابی غیر واقعی کارکنان» (%۹۸) و فرآیند «نقص معیارهای سنجش عملکرد کارکنان» (%۹۵) روبرو بودند و همچنین در مواجهه با سیاست «عدم تساوی حقوق و مزایای افراد همطراز»(میانگین شدت استرس=۲/۶۴ از ۴) و فرآیند «نقص معیارهای سنجش عملکرد کارکنان» (میانگین شدت استرس=۱/۷۱ از ۴) احساس استرس بیشتری می‌کردند.

نتیجه‌گیری: با توجه به نتایج پژوهش به منظور کاهش استرس پرسنل، بعنوان اولین قدم براصلاح نظام ارزیابی و تدوین معیارهای صحیح برای سنجش عملکرد کارکنان، و اصلاح نظام پرداختها تأکید می‌شود.


سلاله سرایی‌پور، مهیار صلواتی، بهنام اخباری، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۸، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۶ )
چکیده

هدف: دستیابی به یک وسیله ارزیابی تکرار پذیر جهت بررسی کیفیت زندگی ایرانیان مبتلا به استئوآرتریت از طریق ترجمه و بومی‌سازی پرسشنامه پیامد صدمات زانو و استئوآرتریت (KOOS) و بررسی تکرارپذیری آن در ایرانیان مبتلا به استئوآرتریت هدف این مطالعه است.

روش بررسی: تحقیق حاضر یک مطالعه غیر تجربی از نوع متدولوژیک می باشد. پرسشنامه KOOS طی سه مرحله طبق روش IQOLA به زبان فارسی ترجمه و بومی‌سازی شد و برای بررسی تکرارپذیری، در دو نوبت با فاصله حداکثر یک هفته در اختیار ۳۰ نفر فارسی زبان که طبق تشخیص پزشک مبتلا به استئوآرتریت زانو بودند و با دستور فیزیوتراپی زانوها به کلینیک‌های شهرداری و کلینیک سهروردی مراجعه کرده بودند قرار گرفت. روش نمونه گیری به صورت ساده و غیر احتمالی بود. سپس داده‌های بدست ‌آمده از لحاظ تکرار‌پذیری مطلق و نسبی در دفعات آزمون و همخوانی درونی خرده مقیاس‌ها و همخوانی درونی اعتبار افتراقی در سطح آیتم‌ها، تحت تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.

یافته‌ها: همخوانی درونی هر یک از خرده مقیاس‌های پرسشنامه KOOS که توسط ضریب آلفای کرونباخ تخمین زده شده بود به جز در خرده مقیاس علائم که در حد متوسطی قرارداشت، در سایر زیر مجموعه‌ها بالا بود (حداقل ۰/۷۶) و نشان‌می‌داد که آیتم‌های هر خرده مقیاس یک مفهوم را ارزیابی می‌کنند. همبستگی هر آیتم با خرده مقیاس خود، بعد از اصلاح همپوشانی، برای آیتم‌های همه خرده مقیاس‌ها به جز آیتم‌های خرده مقیاس علائم بالاتر از حد مطلوب ۰/۴ بود که همخوانی درونی خوبی را در سطح آیتم‌های این خرده مقیاس‌ها نشان می‌داد. شاخص خطای معیار اندازه‌گیری و ضریب ICC که به ترتیب برای بررسی تکرارپذیری مطلق و نسبی نسخه فارسی پرسشنامه KOOS در دفعات آزمون به کار رفته بودند، تکرارپذیری خوب نسخه فارسی پرسشنامه KOOS را نشان دادند که از مقدار قابل قبول ۰/۷ بالاتر بود و حداکثر شاخص خطای معیار اندازه‌‌گیری ۷/۴۴ بود که از حداقل تفاوت قابل درک برای بیمار، که برای پرسشنامه KOOS ۸ تا ۱۰ محاسبه شده کمتر بود.

 نتیجه‌گیری: با تهیه نسخه فارسی پرسشنامه KOOS یک وسیله ارزیابی چند منظوره در اختیار است که می‌توان با استفاده از آن وضعیت سلامتی و تأثیر درمانهای مختلف را روی بیماران مبتلا به استئوآرتریت زانو در کشورمان بررسی نمود. در ضمن برای بهینه‌سازی پرسشنامه و تناسب بیشتر آن برای ارزیابی بیماران باید خرده مقیاس علائم را مورد اصلاح قرار داد.


منیژه سلیمانی‌فر، مهیار صلواتی، بهنام اخباری، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۸، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۶ )
چکیده

  هدف: این تحقیق به منظور بررسی تأثیر خستگی موضعی عضلات دیستال وپروگزیمال در صفحه ساژیتال اندام تحتانی بر میزان وابستگی به بینایی در ثبات پاسچر ایستاده انجام شده است.

  روش بررسی: در این مطالعه شبه تجربی (از نوع قبل و بعد)، ۲۵ دختر جوان سالم که به روش نمونه‌گیری غیر احتمالی و ساده از نمونه‌های در دسترس بر اساس معیارهای ورود و خروج انتخاب شده بودند، در طی ۲ جلسه با ترتیب تصادفی و فاصله زمانی یک هفته خستگی در عضلات حرکت دهنده مچ و ران آنها در صفحه ساژیتال توسط انقباض ایزوکینتیک ایجاد کردند. از نمونه‌ها خواسته شد تا حد امکان وضعیت ایستاده قائم روی یک پا را حفظ کنند. RMS و انحراف معیار جابه جایی مرکز فشار در مدت ۳۰ ثانیه ارزیابی شده و بعد از ۱۵ ثانیه چشمها بسته می‌شد. از آزمون آماری آنالیز واریانس برای اندازه‌های مکرر جهت بررسی تأثیر سه عامل خستگی، بینایی و موضع خستگی در دوره‌ زمانی ۵ ثانیه قبل و بعد از بستن چشم استفاده شد.

  یافته‌ها: ‌ اثر خالص هر سه متغیر خستگی، بینایی و موضع خستگی بر متغیرهای وابسته معنی ‌دار بود (P<۰/۰۵). آنالیز RMS و انحراف معیار جابه جایی مرکز فشار بیانگر معنی‌دار بودن اثر متقابل خستگی با بینایی و خستگی با موضع خستگی بود، به نحوی که آثار خستگی در موضع پروگزیمال و حالت چشم بسته بزرگتر بود.

نتیجه‌گیری: ‌ میزان وابستگی به بینایی جهت کنترل ثبات پاسچر بدنبال خستگی عضلانی افزایش می‌یابد و خستگی موضع پروگزیمال سبب تشدید وابستگی به بینایی جهت کنترل ثبات پاسچر می‌گردد. بر اساس یافته‌های تحقیق حاضر، در تمرینات ثبات پاسچر تأکید بر حس عمقی موضع پروگزیمال اندام تحتانی می‌تواند توصیه شود.


امیرمسعود عرب، محمدرضا نوربخش، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۸، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۶ )
چکیده

  هدف: بررسی ارتباط نشانگان عدم تعادل عضلانی ناحیه کمری – لگنی (نشانگان متقاطع لگنی) که شامل ترکیب کوتاهی عضلات وضعیتی (Postural) همراه با ضعف عضلات فازیک این ناحیه است، با قوس کمری و کمردرد مزمن هدف این مطالعه می‌باشد.

  روش بررسی: این تحقیق بصورت مقطعی‌ - مقایسه‌ای و از نوع‌ مورد - شاهدی انجام‌ شد. به طریق نمونه‌گیری‌ ساده و بر اساس معیارهای مورد نظر ۶۰۰ نفر (۳۰۰ فرد سالم-۳۰۰ بیمار کمردردی) در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته و قوس کمر، قدرت عضلات شکم و اکستانسور هیپ و طول عضلات ایلیوپسواس و خلف کمر در آنها اندازه‌گیری شد. با استفاده از آزمون Receiver Operating Characteristic (ROC) curve افراد به گروههای دارای ترکیبی از ضعف یا کوتاهی عضلات مطرح شده در نشانگان متقاطع لگنی یا بدون آنها در هر دو گروه تقسیم شدند و ارتباط این نشانگان با اندازه قوس کمر و کمردرد در دو گروه مورد مقایسه قرار گرفت. جهت تجزیه و تحلیل‌های آماری از آزمونهای ICC ، کولموگراف – اسمیرنوف، تی مستقل و آنالیز واریانس استفاده شد.

  یافته‌ها: هیچگونه اختلاف معنی‌داری بین قوس کمری افراد سالم و دارای اختلالات عضلانی نشانگان متقاطع لگنی (P=۰/۳۸) و همچنین بین قوس کمری افراد سالم و بیماران کمردردی دارای اختلالات عضلانی این نشانگان (P=۰/۶۲) وجود نداشت. همچنین اختلاف معنی‌داری بین قوس کمری افراد سالم و بیماران مبتلا به کمردرد نیز مشاهده نشد (P=۰/۲۵).

  نتیجه‌گیری: این نتایج تئوری نشانگان متقاطع لگنی که در آن عنوان شده ترکیب اختلالات عضلانی خاصی باعث افزایش قوس کمری و کمردرد می‌شود را تأیید نمی‌کند. اگرچه ارتباط معنی‌داری بین اختلالات عضلانی با کمردرد وجود دارد، اما بنظر می‌رسد این ارتباط از طریق تغییر در اندازه قوس کمر مطابق آنچه در این نشانگان ذکر شده نیست.


زهرا رجحانی‌شیرازی، اسماعیل ابراهیمی، نادر معروفی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۹، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۷ )
چکیده

هدف: عضلات افراد مبتلا به گردن درد، خستگی پذیری سریعتری نسبت به افراد سالم نشان داده و خستگی این عضلات نوسان تنه را در حالت ایستاده افزایش می‌دهد. از آنجا که درباره پاسخ این عضلات در شرایط دینامیک مانند اغتشاش خارجی، اطلاعات کمی وجود دارد، لذا این تحقیق با هدف مقایسه تأثیر خستگی عضلانی بر زمان پاسخ عضله تراپزیوس فوقانی در اغتشاش خلفی- قدامی، در افراد سالم و مبتلایان به گردن درد انجام پذیرفت.

روش بررسی: در این مطالعه شبه تجربی و مداخله‌ای، با روش نمونه‌گیری ساده و در دسترس، ۱۶ بیمار مبتلا به گردن ‌درد مزمن و ۱۶ فرد سالم با توجه به همتاسازی دو گروه و درنظر داشتن معیارهای ورود و خروج انتخاب شدند. جمع‌آوری داده‌ها با استفاده از پرسشنامه، قبل و پس از مداخله انجام و ابزارهای اصلی شامل نیروسنج، شتاب سنج و دستگاه الکترومیوگرافیک سطحی بود. برای ایجاد خستگی، از وزنه‌ای معادل ۳۰ درصد حداکثر قدرت ایزومتریک و برای ایجاد اغتشاش از وزنه‌ای برابر با ده درصد وزن بدن استفاده شد. در تجزیه و تحلیل داده‌ها از آمار توصیفی، آزمون تی زوجی، تی مستقل و تحلیل واریانس با اندازه‌گیریهای مکرر استفاده گردید. 

یافته‌ها: اختلاف معنی‌داری بین زمان پاسخ عضله تراپزیوس در اغتشاش خلفی- قدامی بین دو گروه، قبل (P=۰/۰۰۶) و بعد از خستگی (P=۰/۰۲۶) وجود داشت. در افراد سالم پس از خستگی زمان پاسخ طولانی‌تر و در افراد مبتلا زمان پاسخ کوتاهتر ‌شد. بین زمان پاسخ عضله‌ تراپزیوس در اغتشاش خلفی – قدامی قبل و پس از خستگی در گروه سالم (P=۰/۰۴) و گروه بیماران (P<۰/۰۰۱) تفاوت معنی‌‌دار بود.

نتیجه‌گیری: درد می‌تواند سبب تغییر در زمان پاسخ عضلانی، کاهش فعالیت عضلات عمقی و تغییر الگوی فعالیت عضلانی شود و خستگی به دلیل تشدید این شرایط و افزایش خطر می‌تواند سبب کاهش زمان پاسخ عضلات سطحی در افراد مبتلا به گردن درد مزمن و فیکس شدن سیستم جهت ایجاد ثبات شود، که این موضوع خود خطر آسیب را بالا می‌برد.


سمیه غفاری، فضل‌الله احمدی، سیدمسعود نبوی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۹، شماره ۳ - ( پاييز و زمستان ۱۳۸۷ )
چکیده

هدف: مولتیپل اسکلروزیس یکی از شایعترین بیماریهای مزمن سیستم عصبی مرکزی و از مهمترین بیماریهای تغییردهنده زندگی فرد، به ویژه در سنین جوانی می‌باشد که باعث افت شدید سطح کیفیت زندگی بیماران مبتلا شده و به تدریج فرد را به سمت ناتوانی پیش خواهد برد. این پژوهش با هدف بررسی تأثیر آب‌درمانی به عنوان یک روش درمانی مکمل، بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام شده است.

روش بررسی: در این مطالعه شبه تجربی،۵۰ نفر از زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس از انجمن ام‌.اس. به صورت ساده و دردسترس انتخاب و به‌ صورت تصادفی تعادلی به دو گروه شاهد و آزمون تخصیص داده شدند. پس از یک جلسه آشناسازی بیماران گروه آزمون با اهداف و روش مداخله، ۲۴ جلسه آب‌درمانی برای آنها در مدت سه ماه انجام شد، در صورتی که برای گروه شاهد هیچگونه مداخله‌ای انجام نشد. ابزارهای جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، فرم کوتاه کیفیت زندگی (۸SF-) و چک‌لیست‌های خود گزارش دهی بود. از آزمون‌های آماری کای دو، تی زوجی، تی مستقل، تحلیل واریانس با اندازه‌گیریهای تکراری و ضریب همبستگی جهت تجزیه و تحلیل داده‌ها استفاده گردید.

یافته‌ها: بین دو گروه در میانگین امتیاز کل (P=۰/۸۱) و امتیازات ابعاد جسمی (P=۰/۴) و روانی (P=۰/۲۱) کیفیت زندگی قبل از مداخله تفاوت معناداری وجود نداشت، ولی بعد از مداخله میانگین امتیاز کل (P<۰/۰۰۰۱) و امتیازات ابعاد جسمی (P<۰/۰۰۱) و روانی (P=۰/۰۰۳) کیفیت زندگی بین دو گروه شاهد و آزمون تفاوت معنا‌دار داشت. همچنین آزمون آماری آنالیز واریانس با اندازه‌گیری‌های مکرر تفاوت معنا‌داری را در میانگین امتیاز کل (P=۰/۰۴) و امتیازات ابعاد جسمی (P=۰/۰۵) و روانی (P=۰/۰۴) کیفیت زندگی در چهار بار اندازه گیری بین دو گروه نشان داد.

نتیجه‌گیری: انجام روش آب‌درمانی با عث ارتقاء سطح کیفیت زندگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس می‌گردد، لذا انجام این تکنیک به عنوان یک روش مؤثر و مقرون به صرفه در هزینه و زمان و همچنین داشتن قابلیت یادگیری و اجرای آسان به بیماران مولتیپل اسکلروزیس توصیه می‌گردد.


مهدی دهقان، فریبا یادگاری، طاهره سیماشیرازی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۹، شماره ۳ - ( پاييز و زمستان ۱۳۸۷ )
چکیده

هدف: با توجه به اینکه کودکان مبتلا به سندرم داون دارای تأخیر شدید رشد زبانی بوده و به نظر نمی‌رسد که زبان درمانی با تکیه بر مسیر شنوایی ـ واجی تأثیر مطلوبی در رشد مهارت‌های زبانی این کودکان ایجاد کند، لذا پژوهش حاضر به مقایسه تأثیر آموزش خواندن و آموزش سنتی بر زبان درکی و بیانی کودکان مبتلا به سندرم داون ۴ تا ۱۰ ساله با بهره هوشی ۴۰ تا ۶۰ می‌پردازد.

روش بررسی: در این پژوهش شبه تجربی و مداخله‌ای با استفاده از نمونه‌گیری در دسترس و ساده و بر اساس معیارهای لحاظ‌شده، از کلینیک‌های توانبخشی نوید عصر تهران، رضوان شهریار، احسان کرج و انجمن سندرم داون کرج ۲۰ کودک مبتلا به سندرم داون از میان ۹۶ کودک سندرم داون انتخاب و به صورت تصادفی تعادلی به دو گروه ۱۰ نفره تخصیص یافتند. گروه اول تحت آموزش خواندن از نوع کل خوانی و گروه دوم تحت آموزش سنتی به مدت شش ماه، سه جلسه در هفته و هر جلسه پانزده دقیقه قرار گرفتند. شرایط زبانی هر دو گروه به صورت پیش‌آزمون و پس‌آزمون در زمینه بهره‌های زبانی درکی با استفاده از آزمون رشد زبان فارسی سنجیده شد. داده‌های حاصل با استفاده از آزمون‌های آماری کولموگروف - اسمیرنوف، تی ـ مستقل و تی ـ زوجی مورد تحلیل قرار گرفت.

یافته‌ها: هر دو گروه پیش از آموزش در تمام بهره‌های زبانی اعم از زبان درکی (P=۰/۴۵۲)، بیانی (P=۰/۱) و گفتاری (P=۰/۴۲۸) شرایط یکسانی داشتند، اما پس از آموزش شرایط زبانی گروه خواندن در هر سه متغیر فوق، یعنی زبان درکی (P=۰/۰۴۳)، بیانی (P<۰/۰۰۱) و گفتاری (P<۰/۰۰۱) نسبت به گروه دیگر به میزان معنی‌داری رشد و پیشرفت بیشتری نشان داد.

نتیجه‌گیری: آموزش خواندن به روش کل خوانی نسبت به آموزش سنتی تأثیر بهتر و بیشتری بر بهره زبان درکی، بیانی و گفتاری کودکان مبتلا به نشانگان داون می‌گذارد. به عبارتی بررسی فنوتیپ رفتاری و شناختی کودکان داون نشان می‌دهد که مسیر بینایی بیشتر از مسیر شنیداری، یادگیری زبان گفتاری را تسهیل می‌کند و می‌توان با رویکرد آموزش استعدادها بهترین نتایج را بدست آورد.


نیکتا حاتمی‌زاده، پروین جعفری ، روشنک وامقی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۹، شماره ۳ - ( پاييز و زمستان ۱۳۸۷ )
چکیده

هدف: در این پژوهش میزان رضایت مراجعین به مراکز توانبخشی دولتی و خصوصی استان کردستان از این مراکز بررسی و با هم مورد مقایسه قرار گرفت.

روش بررسی: در این مطالعه مقطعی – مقایسه‌ای، ۴۱۵ نفر از مراجعین بار اول مراکز دولتی و خصوصی سرپایی توانبخشی استان کردستان طی شش ماهه دوم سال ۱۳۸۳ به شیوه نمونه گیری تصادفی ساده و طبقه بندی شده انتخاب گردیدند. اطلاعات بر اساس پرسشنامه ساختار یافته طی مصاحبه تلفنی جمع آوری و رضایت هر فرد بر اساس نمره‌ای بین صفر تا بیست مورد سنجش قرار گرفت. اعتبار صوری پرسشنامه توسط اساتید فن مورد تأیید قرار گرفته و ضریب پایائی آن براساس آزمون - بازآزمون ۰/۸۳=r و ضریب همبستگی داخلی آن بر اساس آلفای کرونباخ ۰/۷۶ برآورد شد. تجزیه و تحلیل داده‌های حاصل با استفاده از آزمونهای آماری مجذور خی و تی مستقل انجام شد. 

یافته‌ها: میانگین نمره رضایت کلی مراجعین مراکز دولتی (۱/۶±۱۲/۴۸) از خصوصی (۱/۴±۱۲/۱۵) بیشتر و تفاوت آنها معنی‌دار بود (P=۰/۰۴). مشتریان مراکز خصوصی از وضعیت فیزیکی (P<۰/۰۰۱)، دسترسی زمانی (P=۰/۰۱۸) و نحوه برخورد کارکنان مراکز (P=۰/۰۰۸)، رضایتی بیش از مشتریان مراکز دولتی داشتند که البته در هیچ مورد تفاوت بیش از یک نمره نبود. در مقابل مشتریان مراکز دولتی از دسترسی فیزیکی (P=۰/۰۱)، دسترسی مالی (P<۰/۰۰۱) و کیفیت خدمات (P<۰/۰۰۱) رضایت بیشتری ابراز کردند.

نتیجه‌گیری: با وجودی که تفاوت بین میزان رضایت مراجعین مراکز دولتی و خصوصی از نظر آماری معنادار است، اما بجز در مورد دسترسی مالی چشمگیر نیست. ارتقاء کیفیت خدمات توانبخشی و کسب رضایت بیشتر مراجعین هم برای مراکز دولتی و هم برای مراکز خصوصی امری ضروری است. گسترش پوشش بیمه‌ای به بخش خصوصی پیشنهاد می‌شود.


نازیلا اکبرفهیمی، مهدی رصافیانی، فرین سلیمانی، روشنک وامقی، انوشیروان کاظم‌نژاد، زهرا نوبخت،
دوره ۱۳، شماره ۰ - ( ویژه‌نامه: توان‌بخشی اعصاب اطفال ۱۳۹۱ )
چکیده

هدف: هدف از مطالعه حاضر تهیه نسخه فارسی پرسش‌نامه "کیفیت زندگی کودکان فلج مغزی" و بررسی روایی و پایایی آن بود.

روش‌بررسی: در این مطالعه مقطعی با روش توصیفی-تحلیلی و اعتبار سنجی طی ۵ مرحله پرسش‌نامه کیفیت زندگی کودکان فلج مغزی به زبان فارسی ترجمه و سپس روایی و پایایی آن بررسی شد. والد ۲۰۰ کودک فلج مغزی ۱۲-۴ ساله از جامعه در دسترس مراجعه‌کننده به ۸ مرکز منتخب توانبخشی و ۳ مدرسه کودکان جسمی-حرکتی نمونه‌گیری شد. داده‌های به دست آمده از نظر پایایی (تکرار پذیری به فاصله ۳ هفته و هم‌خوانی درونی) و روایی [ظاهری، ساختاری با سامانه طبقه‌بندی توانایی دستی (MACS) و سامانه طبقه‌بندی عملکرد حرکتی درشت (GMFCS) و افتراقی آیتم‌ها] مورد بررسی قرار گرفت.

یافته‌ها: ضریب همبستگی اسپیرمن بین این پرسش‌نامه و آزمون ام.ای.سی.اس (r=۰/۴۰-۰/۱۳) و آزمون جی.ام.اف.سی.اس  (۰/۳۲-۰/۱۸=r) نشان‌دهنده ارتباط متوسط آنهاست. ٪۷۵ موارد همبستگی نمرات هر یک از سؤالات با نمره خرده‌مقیاس مربوطه معنی‌دار و مثبت بود. این نتایج نمایانگر روایی افتراقی مناسب آیتم‌ها برای این پرسش‌نامه است. آلفای کرونباخ ۰/۸۷-۰/۶۱ و خطای معیار اندازه‌گیری ۱۵/۲۷-۴/۸ و ضریب همبستگی درون رده‌ای ۰/۸۴-۰/۴۷بود که نمایانگر پایایی بالایی برای نسخه فارسی این پرسش‌نامه می‌باشد.

نتیجه‌گیری: نسخه فارسی پرسش‌نامه «کیفیت زندگی کودکان فلج مغزی» از پایایی و روایی قابل قبولی در انواع مورد بررسی برخوردار است و بنابراین می‌تواند به عنوان ابزار بالینی و تحقیقاتی مورد استفاده واقع شود.


سهیلا شهشهانی، روشنک وامقی، فیروزه ساجدی، نادیا آذری، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۱۳، شماره ۰ - ( ویژه‌نامه: توان‌بخشی اعصاب اطفال ۱۳۹۱ )
چکیده

هدف: این مطالعه به منظور بررسی میزان توافق تکامل حرکتی (ظریف و درشت) آزمون‌های غربالگری تکاملی دنور۲ و پرسش‌نامه سنین و مراحل (ASQ) در کودکان ۶۰-۴ ماهه شهر تهران و مقایسه نتایج دو آزمون در بخش تکامل حرکتی و تعیین ضریب توافق دو آزمون صورت گرفت.

روش بررسی: ۱۹۷ کودک (۱۰۴ پسر و ۹۳ دختر) ۴ تا ۶۰ ماهه بوسیله DDST-II و ASQ در چهار مرکز بهداشتی‌درمانی در شمال، جنوب، شرق و غرب تهران در این مطالعه تحلیلی و کاربردی مورد بررسی تکامل حرکات درشت و ظریف قرار گرفتند. نمونه‌گیری به روش نمونه‌گیری در دسترس تا تکمیل حجم نمونه انجام شد. اطلاعات مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و ضریب توافق دو آزمون تعیین شد.

یافته‌ها: در بررسی انجام شده با DDST-II و ASQ به ترتیب ٪۷/۱۱ و ٪۵ از کودکان مشکوک به تأخیر تکامل حرکات ظریف و ٪۱۱/۲ و ٪۶/۳ مشکوک به تأخیر تکامل حرکات درشت شناخته شدند. ضریب توافق کاپا بین دو آزمون در حیطه حرکات ظریف ۰/۰۵ و در حیطه حرکات درشت ۰/۲۴ بود.

نتیجه‌گیری: در این مطالعه از بررسی تکامل حرکتی کودکان تهرانی با دو ابزار دنور۲ و ASQ، نتایج متفاوتی به دست آمده و ضریب توافق کاپا بین دو آزمون ضعیف است. برای انتخاب یک ابزار غربالگر مناسب حرکتی، نتایج غربالگری باید با یک آزمون استاندارد تشخیصی طلایی مقایسه شوند.


سمانه علی‌آبادی، نیکتا حاتمی‌زاده، روشنک وامقی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۱ )
چکیده

هدف: انجام تمرینات توانبخشی توصیه شده درمانگران در منزل نقش مهمی در موفقیت برنامه توانبخشی کودکان معلول ایفاء می کند. هدف از انجام این مطالعه تعیین موانع پیروی والدین کودکان معلول از انجام تمرینات توانبخشی در منزل بود.

روش بررسی: در این مطالعه پیمایشی، والدین همه ۶۰ کودک معلول که در مراکز سرپایی توانبخشی شهر بیرجند در مهرماه ۱۳۸۸ خدمات کاردرمانی، گفتاردرمانی و فیزیوتراپی دریافت می کردند، مورد مصاحبه قرار گرفتند. داده‌ها با استفاده از پرسشنامه نیمه ساختار یافته محقق ساخته و اعتبار یابی شده ای که شامل سوالاتی در مورد «میزان پیروی» و «۲۱ مانع پیروی از انجام تمرینات در منزل» بود، جمع آوری شد، برای تحلیل نسبت شانس عدم پیروی از توصیه‌ها در مواجهه با هر یک از موانع از  آزمون کای دو و تست دقیق فیشر و برای سنجش ارتباط بین تعداد موانع با پیروی از انجام تمرینات از آزمون تی مستقل استفاده شد.

یافته‌ها: چهار عامل« نداشتن وسایل انجام تمرینات در منزل» (۰/۰۰۳=P)، «راغب نبودن کودک به انجام تمرینات و عدم تمایل مراقب به ناراحت کردنش» (۰/۰۲۴=P)، «نگرانی مراقب از احتمال آسیب رساندن به کودک ضمن انجام تمرینات» (۰/۰۲۷=P) و «نداشتن مهارت کافی برای انجام تمرینات در منزل» (۰/۰۴۷=P) خطر عدم پیروی والدین از توصیه انجام تمرینات در منزل را به میزان معناداری بالا می برد. بین تعداد موانع درک شده با پیروی از توصیه انجام تمرینات در منزل نیز ارتباط مستقیم معنادار وجود داشت (۰/۰۰۸=P).

نتیجه‌گیری: به نظر می‌رسد با طراحی تمرینات به گونه ای که کودک آن را دوست بدارد و تلاش در راه کمک به والدین در کسب ابزار، دانش و مهارت لازم بتوان پیروی والدین از تمرینات منزل را ارتقاء بخشید.


افسون نودهی‌مقدم، آیلر نیک‌نهاد‌، مهیار صلواتی، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۱ )
چکیده

هدف: هدف از این پژوهش دستیابی به یک وسیله ارزیابی تکرار پذیر جهت بررسی کیفیت زندگی ایرانیان مبتلا به درد و ناتوانی شانه می‌باشد.

روش بررسی: طی یک مطالعه غیر تجربی از نوع متدولوژیک چهار پرسشنامه شانه به زبان فارسی ترجمه و بومی‌سازی شد. ۱۲۶ زن و مرد مبتلا به درد و ناتوانی شانه برای بررسی تکرارپذیری نسخه فارسی تهیه شده از این پرسشنامه‌های شانه مورد بررسی قرار گرفتند. اطلاعات به‌دست آمده از لحاظ تکرارپذیری مطلق و نسبی در دفعات آزمون و همخوانی درونی خرده‌مقیاس‌ها و همخوانی درونی اعتبار افتراقی در سطح آیتم‌ها مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت.

یافته‌ها: همخوانی درونی هر یک از پرسشنامه‌ها مطابق ضریب آلفای کرونباخ محاسبه شده برای اکثر خرده‌مقیاس‌ها در حد بالایی قرار داشت (حداقل۰/۷۰). همبستگی هر آیتم با خرده‌مقیاس خود، بعد از اصلاح همپوشانی، برای آیتم‌های همه خرده‌مقیاس‌ها بالاتر از حد مطلوب ۰/۴۰ بود که همخوانی درونی خوبی را در سطح آیتم‌های این خرده‌مقیاس‌ها نشان می‌دهد. همچنین نتایج تکرارپذیری خوب نسخه‌های فارسی پرسشنامه‌ها را نشان داد.

نتیجه‌گیری: با تهیه نسخه‌های فارسی چهار پرسشنامه درد و ناتوانی شانه ابزار‌های ارزیابی چند منظوره در اختیار است که می‌توان به کمک آنها وضعیت سلامتی و تأثیر درمان‌های مختلف را روی بیماران مبتلا به درد و ناتوانی شانه در کشور را مورد بررسی قرارداد


سهیلا شهشهانی، روشنک وامقی، فیروزه ساجدی، نادیا آذری، انوشیروان کاظم‌نژاد،
دوره ۱۶، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۴ )
چکیده

هدف: این مطالعه با هدف بررسی وضعیت تکامل حیطه فردی–اجتماعی کودکان ۶۰-۴ ماهه شهر تهران با استفاده از دو آزمون غربالگری تکاملی دنور ۲ و ASQ و بررسی میزان هم خوانی نتایج دو آزمون صورت گرفت.

روش بررسی: ۱۹۷ کودک ۴ تا ۶۰ ماهه که ۹۳ نفر از آنان دختر و ۱۰۴ نفر پسر بودند، مورد غربالگری تکاملی قرار گرفتند. نمونه گیری به روش نمونه گیری در دسترس انجام شد.

یافته ها: در غربالگری انجام شده با دنور۲ و ASQ به ترتیب %۱۱ و %۵/۱ از کودکان مبتلا به تأخیر تکامل فردی-اجتماعی بودند. ضریب توافق کاپا بین دو آزمون ۰/۰۶ بود.

نتیجه‌گیری: در این مطالعه از غربالگری تکامل حیطه فردی – اجتماعی کودکان تهرانی با استفاده از دو ابزار دنور۲ و ASQ ، نتایج متفاوتی به دست آمده که نشانگر ضرورت تهیه و استانداردسازی یک آزمون تشخیصی طلایی است



صفحه ۱ از ۱     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه آرشیو توانبخشی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Archives of Rehabilitation

Designed & Developed by : Yektaweb