هدف: بروز علائم منفی در اسکیزوفرنیا از جمله اصلی ترین مشکلات موجود بر سر راه توان بخشی این دسته از بیماران محسوب می گردد. استفاده از داروهای مناسب جهت کاهش این علائم و انجام درمان های روانی – اجتماعی به خصوص آموزش مهارت های اجتماعی در هم گامی با سایر امکانات و تسهیلات روان پزشکی جامعه نگر نقش کلیدی را در حد این معضل ایفا می نماید. در مقاله ی حاضر پس از بحث و شناخت دقیق تری در خصوص علائم منفی و درمان های متداول آنان، به بررسی فراوانی این علائم در یک صد بیمار اسکیزوفرنیک بستری در مرکز روان پزشکی رازی و ارتباط سه متغیر سن، جنس و ازمان بیماری با این علائم می پردازیم.
روش بررسی: یک درصد بیمار اسکیزوفرنیک بستری در مرکز روان پزشکی رازی به طور تصافی و با نسبت مساوی از بین زنان و مردان از بخش های حاد و نگه داری انتخاب و با پرسش نامه ی SANS نسبت به ثبت علائم منفی در آنان اقدام گردید. سپس با استفاده از روش های آماری، ارتباط این یافته ها با متغیرهای یادشده، مورد آزمون قرار گرفت.
یافته ها: گستردگی علائم منفی بیماران از %۸۶ تا %۹۸ علائم شدید نیز از %۳۰ تا %۵۵ در نوسان بود. بنابراین هیچ بیماری بدون علامت منفی نبود. ایم این آمار هم از حیث مقدار و هم از حیث شدت به طور مشخص بیش از آمار مندرج در کتاب روان پزشکی کاپلان و سادک است. شدیدترین علائم منفی در بخش نگه داری زنان و خفیف ترین آن نیز در بخش حاد زنان ملاحظه گردید. هیچ گونه ارتباط معنی داری بین شدت علائم منفی و متغیرهای سن، جنس و مدت ابتلاء به بیماری یافت نشد.
نتیجهگیری: گستردگی فراوانی علائم منفی در نزد بیماران اسکیزوفرنیک این مرکز و شدت آن واقعیتی است که بیانگر وخامت اوضاع کلی این دسته از بیماران و مستلزم به کارگیری شیوه های مناسب درمانی جهت تقلیل این علائم و افزایش آموزش پذیری آنان برای زندگی مستقل تر در بستر اجتماع و خانواده می باشد.
هدف: علائم منفی به منزله یکی ار علائم پنج گانه جدول تشخیصی اسکیزوفرنیا در DSMIV، از موانع مهم بر سر راه توان بخشی این دسته از بیماران و ایجاد ارتباط از سوی آنان با سایرین می باشد و از جمله روش های مورد بحث برای تقلیل این علائم استفاده از داروهایکمکی به انضمام درمان های جاری است. در این پژوهش نقش سیتالوپرام ، کلومیپرامین و آلپرازولام را در کاهش علائم منفی بررسی می نماییم.
روش بررسی: چهل بیمار اسکیزوفرنیک بستری در بلوک سالمندان مرد در مرکز روان پزشکی رازی به طور راندوم انتخاب و به طور دوسوکور به صورت چهار گروه به ترتیب تحت درمان با سیتالوپرام ۲۰میلی گرم ، آلپرازولام ./۷۵ میلی گرم ، کلومپرامین ۲۵میلی گرم و بالاخره پلاسبو به اضافه رژیم درمانی جاری شان ( شامل آنتی سایکوتیک های تیپیکال) قرار گرفتند. پس از دو هفته دوز داروها به دو برابر فزایش یافت و این روند به مدت دو هفته دیگر ادامه یافت و سپس داروها قطع گردید. وجود و شدت علائم منفی در ابتدا و قبل از آغاز درمان و سپس در انتهای هفته دوم و بالاخره در انتهای هفته چهارم ا استفاده از مقیاس SANSکنترل و ثبت گردید. در طی این مدت (۴هفته) هیچ گونه عارضه جانبی خاصی که موجب نارحتی بیماران یا قطع دارو گرددد مشاهدهنشد. پس از استخراج اطلاعات به دست آمده و با استفاده از روش محاستبات آماری zو chisquare(x۲-test) ارتباط بین متغیرها سنجیده گردید.
یافته ها: سه داروی سیتالوپرام ، آلپرازولام و کلومیپرامین موجب تقلیل شدت علائم منفی به ترتیب در ۸۰/،۵۰/،۵۰/بیماران گروه خود گردیدند. در اکثریت قریب به ابفلاق بیماران ، این کاهش محدود به ۲۰/از سطح پایه باقی ماند. در این بین کلومیپرامین در دو مورد به میزان ۴۰علائم منفی را کاهش داد هم چنین کلومیپرامین بیش از دو تای دیگر بر علائم شدید منفی تاثیر داشت اما تاثیر داروها به طور کلی بر روی بیماران دارای علائم منفی متوسط و خفیف بیش از علائم منفی شدید بود. تقلیل علائم منفی به طور غیر وابسته به یکدیگر صورت گرفته بود و در بیماران مختلف از ترکیب متنوعی برخوردار بود. بین گروه سالمندان و غیر سالمندان از بابت تاثیر داروها تفاوتی ملاحظه نگردید. هیچ یک از بیماران گروه کنترل تحت تاثیر پلاسبو با تقلیل علائم منفی مواجه نگردیدند.
نتیجه گیری: سه داروی سیتالوپرام ، آلپرازولام و کلومیپرامین می توانند در کاهش علائم منفی در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا نقش مفیدی را ایفا نمایند. در این بین تاثیر مثبت سیتالوپرام با توجه به احتمال عوارض تداخل دارویی کم تر نسبت به دوتای دیگر قابل توجه است.
هدف: علائم منفی در اسکیزوفرنیا یکی از عوامل مهم بازدارنده در فرایندهای مرتبط با توانبخشی این دسته از بیماران محسوب میگردد. داروهای کمکی و آموزش مهارتهای اجتماعی میتوانند جهت تقلیل شدت این دسته از علائم بهکار روند. در این پژوهش نقش بروموکریپتین، فلاکستین و نورتریپتیلین را در کاهش علائم منفی مورد بررسی قرار میدهیم. در این بین نقش نورتریپتیلین برای اولین بار است که مورد مطالعه اینچنینی قرار میگیرد.
روش بررسی: یکصد بیمار اسکیزوفرنیک بستری در مرکز روانپزشکی رازی بهطور تصادفی انتخاب شدند و پس از تقسیم به چهار گروه مساوی، در یک آزمون دوسوکور و کنترلشده بهترتیب با بروموکریپتین ۵/۲ میلیگرم، فلاکستین ۲۰ میلیگرم، نورتریپتیلین ۲۵ میلیگرم و بالاخره پلاسبو، بهاضافه رژیم درمانی جاریشان (شامل آنتیسایکوتیکهای تیپیکال) تحت درمان قرار گرفتند. پس از سه هفته دوز داروها به دو برابر افزایش یافت و این روند بهمدت سه هفته دیگر ادامه یافت و سپس داروها قطع گردید. وجود و شدت علائم منفی در ابتدا و قبل از آغاز درمان و سپس در انتهای هفته سوم و بالاخره در انتهای هفته ششم با استفاده از مقیاس SANS کنترل و ثبت گردید. در طی این مدت (۶ هفته) یک بیمار از گروه فلاکستین بهدلیل عدم تمایل و بیمار دیگری از گروه پلاسبو بهدلیل فوت در اثر بیماری جسمانی از مطالعه حذف شدند. صرفنظر از این دو مورد، هیچگونه عارضه جانبی خاصی که موجب ناراحتی بیماران با قطع دارو گردد، مشاهده نشد. پس از استخراج اطلاعات بهدستآمده و با استفاده از روش محاسبات آماری Z و chi-square و X۲-test ارتباط بین متغیرها سنجیده گردید.
یافتهها: علائم منفی در چهار گروه مذکور تحت تأثیر پلاسبو، بروموکریپتین، فلاکستین، و نوروتریپتیلین بهترتیب در %۳۷/۵، %۴۴، %۶۲/۵ و %۸۰ از بیماران دچار تقلیل گردید. این کاهش در اکثریت قریب بهاتفاق موارد محدود به %۲۰ از سطح پایه باقی ماند. فقط نورتریپتیلین در سه مورد و بروموکریپتین در یک مورد به میزان %۴۰ علائم منفی را کاهش دادند. از حیث شدت علائم پاسخدهنده به درمان، تفاوتی میان انواع شدید و غیرشدید مشاهده نگردید. همچنین تقلیل مورد بحث علائم منفی بهطور غیروابسته به یکدیگر و بهصورت متفرق صورت گرفته بود.
نتیجهگیری: هر سه داروی بروموکریپتین، فلاکستین و نورتریپتیلین موجب تقلیل علائم منفی بیماران اسکیزوفرنیک گردیدند. از این بین در مقایسه با پلاسبو، نورتریپتیلین مؤثرترین (P<۰/۰۰۵) و بروموکریپتین ضعیفترین (P<۰/۷۵) بودند و فلاکستین نیز در حد واسط بین این دو قرارداشت (P<۰/۱). اگرچه بین نورتریپتیلین و فلاکستین تفاوت معنیداری ملاحظه نشد (P<۰/۲۵)، اما نورتریپتیلین بهطور مشخص مؤثرتر از بروموکریپتین (P<۰/۰۱) بود. این امر در مورد مقایسه فلاکستین با بروموکریپتین صادق نبود (P<۰/۲۵).
هدف: این مطالعه، با هدف مقایسه انگ بیماری روانی و عوامل مرتبط با آن، در خانوادههای بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و اختلال افسردگی عمده بدون خصایص روانپریشی، مطابق معیارهای DSM – IV – TR انجام شد.
روش بررسی: مطالعه مقطعی- مقایسهای حاضر با استفاده از روش نمونه گیری موارد در دسترس درمانگاه و بیمارستان روانپزشکی رازی و با انتخاب ۴۰ نمونه از هر گروه اجرا گردید. ابزار اصلی جمع آوری دادهها، پرسشنامه ۳۴ سئوالی خوداجرا بود، که در مطالعات پیشین دارای اعتبار شناخته شده و جهت بررسی انگ زدن طراحی شده است.
یافتهها: نتایج مطالعه نشان داد که ۴۵ درصد از افراد گروه اسکیزوفرنیا و ۳۲/۵ درصد از افراد گروه افسردگی عمده بدون خصایص روانپریشی، مورد تبعیض و تمسخر قرار گرفتهاند. در گروه اسکیزوفرنیا بین مدت بیماری فرد، دفعات بستری شدن او و مورد تبعیض و تمسخر قرار گرفتن، رابطه آماری معنادار وجود داشت (P<۰/۰۵). همچنین در گروه اسکیزوفرنیا بین تشخیص بیماری و مخفی نگه داشتن بیماری فرد توسط خانواده ارتباط آماری معنادار بود (P<۰/۰۵).
نتیجهگیری: نیمی از خانوادههای بیماران روانی مورد تمسخر قرار میگیرند، و به علت انگ بیماری روانی احساس ناراحتی و شرم میکنند. میزان انگ با نوع بیماری ارتباط دارد. استفاده از آموزش روانی خانوادهها و نیز آموزش در سطح جامعه در بالا بردن سطح آگاهی و کاهش انگ بیماری روانی میتوانند مؤثر باشد.
هدف: ترس از درد و حرکت یکی از عوامل مهم ایجاد ناتوانی عملکردی در بیماران مبتلا به کمردرد است که بسیاری از محققین آن را حتی از خود درد ناتوان کنندهتر میدانند. هدف تحقیق حاضر بررسی خصوسیات روان سنجی نسخه فارسی مقیاس ترس از حرکت تمپا که به عنوان یک ابزار رایج در دنیا برای سنجش میزان ترس از حرکت و صدمه در بیماران کمردردی به کار میرود بود.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی و متدولوژیک که از نوع اعتبارسنجی و ابزارسازی میباشد، ۲۳۲ نفر بیمار مبتلا به کمردرد مراجعه کننده به برخی کلینیکها و بیمارستانهای در دسترس شهر تهران با نمونه گیری ساده انتخاب شده و مورد ارزیابی قرار گرفته و ۶۱ نفر از آنها برای آزمون مجدد جهت سنجش تکرارپذیری شرکت کردند. جهت اعتبارسنجی خصوصیات روان سنجی نسخه ایرانی مقیاس ترس از حرکت تمپا همخوانی درونی، همبستگی آیتم با نمره کل، تکرارپذیری آزمون ـ بازآزمون و اعتبار سازه مورد ارزیابی قرار گرفت. ابزارها و آزمونهای به کار رفته علاوه بر مقیاس ترس از حرکت تمپا، آزمون آنالوگ دیداری برای سنجش شدت درد، آزمون باورهای منجر به ترس ـ اجتناب جهت سنجش ترس از درد در فعالیتهای بدنی و شغل و آزمون ناتوانی رولند ـ موریس جهت سنجش ناتوانی بالینی بودند. روشهای آماری شامل محاسبه ضریبهای آلفای کرونباخ، همبستگی پیرسون و همبستگی درون گروهی (ICC) و آزمونهای کولموگروف– اسمیرنوف و تی زوجی بود.
یافته ها: همخوانی درونی مقیاس خوب و ضریب آلفای کرونباخ برای ۱۷ آیتم آن معادل ۷۹۶/۰ بود. همبستگی آیتم ـ نمره کل برای هر آیتم محاسبه گردید که به غیر از چهار آیتم، سایر موارد همبستگی مناسبی را نشان دادند. ضریب همبستگی درون گروهی در ارزیابی تکرارپذیری ۸۶/۰ به دست آمد. جهت محاسبه اعتبار سازه، ضریب همبستگی پیرسون بین مقیاس ترس از حرکت تمپا با دو خرده مقیاس فعالیت بدنی و شغل آزمون باورهای منجر به ترس ـ اجتناب به ترتیب ۵۹/۰ و ۳۲/۰ و با آزمون ناتوانی رولند ـ موریس ۶۰/۰ به دست آمد.
نتیجه گیری: نسخه فارسی مقیاس ترس از حرکت تمپا دارای روایی و پایایی لازم جهت سنجش ترس از حرکت/صدمه در بیماران کمردردی ایرانی می باشد و قابل استفاده در کلینیک ها و مراکز درمانی و یا جهت اهداف تحقیقی است.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به فصلنامه آرشیو توانبخشی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | Archives of Rehabilitation
Designed & Developed by : Yektaweb