هدف ضایعه نخاعی از جمله رویدادهای آسیبزاست که تأثیر گستردهای بر کیفیت زندگی افراد ضایعهدیده میگذارد. همه افراد در برابر رویدادهای ناگوار زندگی واکنش مشابهی نشان نمیدهند. این واکنش ممکن است تحت تأثیر عوامل مختلفی باشد. بعضی از افراد تا سالها پس از رویداد آسیبزا عملکرد عادی ندارند و الگویی از اختلال عملکرد مزمن را نشان میدهند، اما عدهای برای ماهها مبارزه میکنند و بهتدریج به سطوحی از انطباق و سازگاری میرسند و الگویی از بهبود و ترمیم را به دنبال تحمل رنج نشان میدهند. افراد پس از تحمل ضایعه نخاعی تمایل به انطباق و سازگاری با ضایعه دارند، با این حال در زمینه سازگاری و انطباق با ضایعه تفاوت وجود دارد. تعدادی از این افراد نسبت به مشکلات روانی، آسیبپذیر باقی میمانند که این ناسازگاری، علاوه بر تجربه رنجهای عاطفی، میتواند سایر حوزههای عملکردی، از جمله سلامت فیزیکی فرد را تحت تأثیر قرار دهد و سبب افزایش احتمال عوارض ثانویه شود. هدف این مطالعه تبیین عوامل مؤثر بر پذیرش و سازگاری با ضایعه نخاعی بر اساس تجارب این بیماران است.
روش بررسی این مطالعه به صورت کیفی و با استفاده از روش تحلیل محتوا انجام شد. تحلیل محتوا روشی کیفی برای ارتباطدادن دادهها به موضوع اصلی است و محصول نهایی آن، مفاهیم و طبقات تشکیلدهنده موضوع موردمطالعه است. مشارکتکنندگان در این مطالعه ۲۳ نفر از بیماران ضایعه نخاعی در سطح شهر تهران بودند که به صورت هدفمند، با بیشترین تنوع از گروههای مختلف سنی، سطوح متفاوت آموزشی و با تجربهها و نقشهای متفاوت در زندگی انتخاب شدند. معیار ورود به مطالعه، تجربه ضایعه نخاعی، گذشت حداقل یک سال از ضایعه، سن بالای ۱۸ سال و نیز تمایل افراد برای در اختیار قراردادن تجارب خود از موضوع موردمطالعه بوده است. نمونهگیری هدفمند تا رسیدن به نقطه اشباع در هر مفهوم ادامه یافت؛ به طوری که دادههای بیشتر به ارائه اطلاعات جدید در زمینه این مفاهیم منجر نشد. جمعآوری دادهها از طریق مصاحبه عمیق نیمهساختاریافته بوده است. دادهها را پژوهشگر اصلی و از طریق مصاحبههای باز و عمیق در سال ۱۳۹۵ جمعآوری کرد و از طریق تحلیل محتوا تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل دادهها به استخراج طبقاتی از عوامل تسهیلگر و بازدارنده پذیرش و سازگاری در بیماران ضایعه نخاعی منجر شد. تسهیلگرها در ۸ طبقه اصلی شامل حمایتهای صحیح، ارتباط با همنوعان، مشارکت اجتماعی، باور معنوی، نگرش مثبت، انگیزانندهها، دسترسی به امکانات تسهیلگر و عوامل زمینهای دستهبندی شد و بازدارندهها نیز در قالب دو مفهوم یا طبقه کلی طبقه بندی شد. طبقه باورهای نادرست فرهنگی و اجتماعی زیرطبقاتی مانند ترحم، بازخوردهای منفی اطرافیان و ناآگاهی از حمایت صحیح و نیز طبقه موانع ساختاری و زمینهای زیرطبقاتی مانند مشکلات مرتبط با سلامت، معلولیت شهری، ناکارآمدی سازمانهای حمایتگر، تنگناههای مالی و ناآگاهی معلولان داشته است.
نتیجهگیری نتایج استخراجشده از تجارب بیماران ضایعه نخاعی نشان داد مجموعهای از عوامل فردی، محیطی و اجتماعی میتواند روند پذیرش و سازگاری با ضایعه را تحت تأثیر قرار دهد و نقشی تسهیلگر یا بازدارنده در فرایند پذیرش و سازگاری با ضایعه داشته باشد. شناخت این عوامل که متناسب با بافت اجتماعی و تجارب واقعی افراد، از مواجهه با ضایعه نخاعی به دست آمده است، میتواند در طراحی برنامههای توانبخشی روانی این افراد و خانوادههایشان کاربرد مؤثری داشته باشد؛ به طوری که با تقویت عوامل فردی و محیطی تسهیلگر، میتوان فرایند پذیرش و سازگاری با ضایعه را تسهیل کرد و با کاهش تأثیر عوامل بازدارنده، از تأخیر در پذیرش و سازگاری و نیز بروز عوارض روانی منفی جلوگیری کرد.