۳۹ نتیجه برای احمدی
امیرعباس ابراهیمی، سیده مهناز احمدی، سعید ساروقفراهانی، سقراط فقیهزاده، یوسف سلیمپور، راضیه زنوزی،
دوره ۵، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۳ )
چکیده
هدف: تحریک دگرسویی صوتی سیستم وابران، موجب مهار عملکرد سلولهای مویی خارجی و کاهش دامنه گسیلهای صوتی گوش میشود. در بررسی حاضر مقدار میانگین کاهش دامنه گسیلهای صوتی برانگیخته با تن برست (TBEOAEs) با فرکانس مرکزی ۲۰۰۰ ،۱۰۰۰ و ۴۰۰۰ هرتز با ارائه دگرسویی صوت خالص و نویز باریک باند با فرکانس مرکزی ۱، ۲، ۴ کیلوهرتز در گوش راست افراد ۱۹ تا ۲۷ ساله تعیین شده است.
روش بررسی: این مطالعه بر روی ۳۷ نفر (۱۵ مرد و ۲۲ زن) با شنوایی طبیعی انجام شد. پس از تطابق سایکوآکوستیکی، بلندی نویز باریک باند با صوت خالص در dBHL ۷۰ در گوش چپ، پاسخ TBEOAEs با فرکانس مرکزی ۱، ۲ و ۴ کیلوهرتز در گوش راست بهدست آمد. سپس با ارائه دگرسویی صوت خالص۷۰ دسیبل و نویز باریک باند با بلندی معادل، دامنه TBEOAEs اندازهگیری شد.
یافتهها: میانگین دامنههای TBEOAE با فرکانس مرکزی ۲،۱ و ۴ کیلوهرتز با ارائه دگرسویی صوت خالص و نویز باریک باند کاهش نشان داد که کاهش نویز باریک باند در تمامی فرکانسها بیشتر بود. همچنین میانگین دامنهها در فرکانسهای بالاتر کاهش کمتری نشان داد.
نتیجهگیری: تحریک دگرسویی موجب کاهش دامنه TBEOAEs میشود و محرک دارای پهنای باند بیشتر، در ایجاد پدیده مهار دگرسویی کارآمد تراست. بهنظر می رسد علاوهبر هماهنگی طیفی بین محرک تولیدکننده گسیلهای صوتی گوش و محرک دگرسویی، پهنای باند فرکانسی نیز در کاهش دامنه گسیلهای صوتی گوش و ایجاد پدیده مهار نقش بسزاییدارد.
سعید حمیدیزاده، فضلالله احمدی، مسعود فلاحی،
دوره ۵، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۸۳ )
چکیده
هدف: هیپرتانسیون یکی از بیماریهای مزمن است که از نظر هزینه درمانی و مراقبتی، رقم بالایی را به خود اختصاص میدهد و شایعترین بیماری قلبی–عروقی بهحساب میآید. بهعلت شیوع بالا (بیش از ۶۰ درصد در افراد بالای ۶۵ سال) این بیماری و افزایش خطر بیماریهای قلبی–عروقی ناشی از آن یک مشکل عمده بهداشتی است؛ لذا با توجه به موارد مذکور و مزایای روشهای غیردارویی مؤثر بر فشارخون، پژوهشگر انجام تحقیق حاضر را ضروری میداند تا تأثیر برنامه آرامسازی پیشرونده عضلانی را روی فشارخون سالمندان مبتلا به هیپرتانسیون اولیه مورد بررسی قرار دهد.
روش بررسی: این پژوهش یک پژوهش نیمهتجربی است که در دو گروه آزمون و شاهد بهمنظور بررسی تأثیر تکنیک آرامسازی پیشرونده عضلانی بر فشارخون سالمندان مبتلا به هیپرتانسیون اولیه ساکن در مرکز سالمندان کهریزک در سال ۱۳۸۳ صورت گرفته است. تعداد ۵۵ نفر سالمند هیپرتانسیونی (۲۷ نفر گروه آزمون و ۲۸ نفر گروه شاهد) به روش نمونهگیری تصادفی مورد مطالعه قرار گرفتند. ابزار گردآوری دادهها شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، چکلیست ثبت فشارخون و تعداد ضربان نبض و دستگاه فشارسنج و گوشی پزشکی بوده است. برای گروه آزمون تکنیک آرامسازی بهمدت شش هفته و هفتهای سه روز، در طی جلسات ۲۰ دقیقهای اجرا میشد و میزان فشارخون افراد در هر بار پس از اجرای مداخله، مورد بررسی قرار میگرفت و در پایان با گروه شاهد مقایسه میگردید. تجزیه و تحلیل آماری از طریق نرم افزارآماری SPSS صورت پذیرفت.
یافتهها: آزمون آماری من-ویتنی نشان داد فشار خون سیستولیک و دیاستولیک در گروه آزمون و شاهد قبل از مداخله اختلاف معنیداری باهم نداشتهاند ( P<۰,۰۵)
نتیجهگیری: نتایج نهایی پژوهش نشان میدهند که فشارخون سیستول و دیاستول در گروه آزمون کاهش یافته است. با توجه به این نتایج میتوان گفت که فرضیه پژوهش با عنوان «تکنیک آرامسازی باعث کاهش فشارخون در افرادی میشود که این تکنیک را تمرین میکنند» مورد تأیید قرار میگیرد.
حمیدرضا خانکه، رخشنده محمدی، فضلالله احمدی،
دوره ۶، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۴ )
چکیده
هدف: بحرانهای ناشی از بلایای طبیعی، بهعلت قطع روند طبیعی زندگی، آثار ناگواری مانند مرگومیر، جراحت، ازکارافتادگی، تخریب تشکیلات اجتماعی و ایجاد حجم زیادی از نیازهای انسانی، مانند کمکهای اولیه و خدمات پزشکی، نیازمند مدیریتی توانمند و هماهنگ در سطوح مسئولین و نهادهای اجرایی است. در مراحل اولیه بلایا، خدمات سلامتی عامل اصلی بقا هستند. ازآنجاییکه بلایا تأثیر چشمگیری بر بهداشت، سلامت عمومی و رفاه جامعه آسیب دیده میگذارد؛ لذا بررسی موانع و عوامل تسهیلکننده خدمات سلامتی در زمان وقوع بلایا بسیار حائز اهمیت است. در این مقاله سعی شده است براساس تجربیات ارائهدهندگان خدمات سلامتی در بلایا به بررسی عوامل بازدارنده و تسهیلکننده در ارائه خدمات سلامتی در زمان وقوع بلایا پرداخته شود.
روش بررسی: پژوهش حاضر به روش گراندد تئوری انجام شد. نمونهها ۱۴ نفر شامل ۴ پرستار، روانپزشک، مددکار، روانشناس، پزشک عمومی، کارشناس بهداشت، اپیدمیولوژیست و دو نفر از اهالی بم بودند. برای جمعآوری دادهها از مصاحبههای نیمهساختاریافته استفاده شد. کلیه مصاحبهها ضبط و سپس کلمهبهکلمه دستنویس شد تا مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. تجزیه و تحلیل دادههای این تحقیق به روش استراوس و کوربین صورت گرفت.
یافتهها: عوامل انسانی، هماهنگی، امکانات و تجهیزات، مشکلات مدیریتی و فرهنگی و اطلاعاتی با کدهایی مثل کمبود نیروی متخصص، عدم هماهنگی، کمبود نیرو و تجهیزات، خودمحوری، نبود اطلاعرسانی و... بهعنوان موانع و عوامل بازدارنده ارائه خدمات سلامتی توسط مشارکتکنندگان مطرح شدند. عوامل تسهیلکننده ارائه خدمات سلامتی شامل مدیریت، خدمات فرهنگی-آموزشی، نیروی انسانی و امکانات و تجهیزات با کدهای مدیریت واحد، لزوم هماهنگی، اهمیت حمل مصدوم، لزوم توجه به مسایل فرهنگی، لزوم وجود پزشک و پرستار، تأمین نیازها براساس فرهنگ و ... توسط مشارکتکنندگان مطرح شدند.
نتیجهگیری: شرکتکنندگان در این مطالعه معتقدند که بزرگترین مانع برای ارائه خدمات سلامتی در زمان وقوع بلایا عدم هماهنگی است که در عواملی مثل مدیریت، نیروی انسانی، تجهیزات و اطلاعرسانی بهطور کامل مشهود بود و میتوان با هماهنگی کاری و طی فرایندی شامل بررسی سریع محل، فراخوان و اعزام گروهها، تأمین و توزیع اطلاعات و ارزیابی مداوم عملکرد خدمات کارآ، سریع و با کیفیت بالا به مردم منطقه آسیبدیده ارائه داد.
ابوالفضل رحیمی، فضلالله احمدی، محمود غلیاف،
دوره ۶، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۸۴ )
چکیده
هدف: علت عمده بستری شدن بیماران همودیالیزی در بیمارستان افرایش فشار خون و بار مایعات بدن میباشد. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر مدل مراقبت پیگیر بر میزان فشار خون و کنترل وزن بیماران همودیالیزی در سال ۸۴-۱۳۸۳ در شهر همدان انجام شده است.
روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه نیمهتجربی از نوع طرح اندازههای تکراری میباشد. نمونههای این پژوهش را ۳۸ بیمار مبتلا به بیماری مرحله انتهایی کلیه تشکیل میداد که با توجه به شرایط و روش نمونهگیری تصادفی در یک گروه در مدت ۶ ماه مورد بررسی قرار گرفتند. ابزار جمعآوری اطلاعات شامل پرسشنامه دموگرافیک و چکلیست کنترلی بود. پژوهشگر در مرحله اول پژوهش، مرحله آشناسازی را انجام داد و تا انتهای دوره تنها پرسشنامهها و چکلیستهای کنترلی تکمیل شد. پس از اتمام مرحله اول پژوهش، بلافاصله پژوهشگر اقدام به اجرای مداخله در مرحله دوم پژوهش بر روی همان گروه نمود. سپس با استفاده از نسخه ۱۳ نرمافزار آماری SPSS، آمار توصیفی و آزمون آماری آنالیز واریانس در اندازهگیریهای مکرر مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: در تجزیه و تحلیل دادهها، آزمون آماری آنالیز واریانس در اندازهگیریهای مکرر نشان داد که بین میانگین سطوح فشارخون سیستولیک و دیاستولیک در شش بار اندازهگیری قبل و بعد از اجرای مدل تفاوت معنیداری وجود دارد (P<۰/۰۵). همچنین آزمون آماری آنالیز واریانس در اندازهگیریهای مکرر بین زمانهای مختلف اندازهگیری وزن تفاوت معنیداری را نشان نمیدهد.
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای پژوهش میتوان نتیجه گرفت که با اجرای مدل مراقبت پیگیر تفاوت معنیداری در میزان فشارخون بیماران همودیالیزی ایجاد میشود.
نسیم رسولی، فضلالله احمدی، سیدمسعود نبوی، ابراهیم حاجیزاده،
دوره ۷، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۵ )
چکیده
هدف: بیماری مولتیپلاسکلروزیس جزء بیماریهای شایع دمیلینیزاسیون سیستم عصبی مرکزی میباشد. عوارض ناشی از بیماری مولتیپلاسکلروزیس میتواند اثر مخربی بر ایفای نقش و وضعیت شغلی این بیماران و در نتیجه کیفیت زندگی آنان داشته باشد. از جمله این عوارض شایع خستگی است، لذا این پژوهش با هدف تعیین تأثیر بهکارگیری تکنیکهای حفظ انرژی بر میزان خستگی این مددجویان انجام شده است.
روش بررسی: نمونههای این پژوهش نیمه تجربی را سی و نه مددجوی زن مبتلا به بیماری مولتیپلاسکلروزیس به صورت نمونههای در دسترس تشکیل میدادند. مطالعه بهصورت قبل و بعد و بهمدت سه ماه انجام شد. ابزارهای جمعآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، پرسشنامه سنجش شدت خستگی و چکلیستهای خودگزارشدهی و مداخله شامل دو قسمت بود: بخش اول آموزش و نمایش و بخش دوم آموزش رفتارهای حفظ انرژی که با روش سخنرانی به همراه پرسش و پاسخ و همچنین استفاده از پمفلتهای آموزشی انجام شد. سپس خستگی سه مرحله، قبل از مداخله، یکونیم ماه بعد از مداخله و سه ماه پس از مداخله بررسی و نیز همراه سایر اطلاعات حاصل از پرسشنامهها مورد تجزیه و تحلیل و آنالیز واریانس قرار گرفت.
یافتهها: میانگین خستگی نمونههای پژوهش قبل از انجام مداخله ۵/۳۶ بود که پس از ۱/۵ ماه از انجام مداخله به ۴/۹۷ کاهش یافت و اختلاف این دو مرحله معنی دار میباشد (P>۰/۰۰۱). میانگین خستگی بعد از ۳ ماه از انجام مداخله به ۴/۵۸ رسید که اختلاف بین مرحله قبل و ۳ ماه بعد و مرحله ۱/۵ ماه و ۳ ماه نیز با P>۰/۰۰۱ معنی دار میباشد. مقایسه میزان خستگی هر سه مرحله از طریق آنالیز واریانس نیز نشان دهنده اختلاف معنی دار میباشد (P>۰/۰۰۱).
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای پژوهش میتوان نتیجه گرفت که اجرای تکنیکهای حفظ انرژی در مبتلایان به بیماری مولتیپلاسکلروزیس موجب کاهش میزان خستگی میشود. بنابراین بکارگیری این روش غیردارویی میتواند مفید بوده و به راحتی توسط بیماران مورد استفاده قرار گیرد.
اصغررضا سلطانزاده، امیر احمدی، دلشاد امامی، سیدطه لاجوردی، فرشاد اخوتیان،
دوره ۷، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۵ )
چکیده
هدف: با کمک وسیله اندازهگیری قدرت عضله میتوان نیروی یک گروه عضلانی را اندازهگیری کرد. از طرف دیگر برای تعیین اثرات برنامههای درمانی و یا آموزشی به روشهایی با قابلیت تکرارپذیری صحیح و قابل استناد نیاز میباشد. هدف ازاین مطالعه تعیین میزان تکرارپذیری مقادیر اندازهگیری شده قدرت ایزومتریک عضلات گردن بوسیله دستگاه ایزومتر۲ بود.
روش بررسی: در یک مطالعه تحلیلی ۳۷ فرد سالم غیر ورزشکار (۱۸ مرد و ۱۹ زن بین سنین ۲۵-۱۸سال) با انتخاب تصادفی در این مطالعه شرکت کردند. از یک Load Cell جدید که بر روی دستگاه قدیم نصب شده بود استفاده شد. قدرت ایزومتریکی عضلات فلکسور و اکستنسور گردن در زمانها و روزهای متفاوت و بکمک دو تست کننده با استفاده از وسیله جدید (دستگاه ایزومتر۲) اندازهگیری شد.
یافتهها: نتایج تکرارپذیری در تستهای Inter-rater ،test-retest inter-trial نشاندهنده (N۱/۵۰/۰۰۱) قدرت عضلات فلکسور و اکستنسور گردن در زنان به ترتیب ۱/۴۶% و ۸/۳۰% نسبت به مردان بود.
نتیجهگیری: در این مطالعه ما از دستگاه جدیدتری (ایزومتر ۲) نسبت به دستگاه قدیمی (ایزومتر) استفاده کردیم.. انداره گیریهای قدرت ایزومتریک عضلات گردن که بوسیله دستگاه ایزومتر۲ بدست آمد بصورت یک روش مفید برای اندازهگیری قدرت عضلات فلکسور و اکستنسورگردن ظاهر گردید.
حمیدرضا خانکه، رخشنده محمدی، فضلالله احمدی، ساداتسیدباقر مداح، مریم رنجبر، محمدرضا خدایی،
دوره ۷، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۵ )
چکیده
هدف: مدیریت مؤثر سلامتی در بلایا بستگی به پیش بینی و شناسایی مشکلات حاصل از بلایا و در نظر گرفتن امکانات لازم در زمان و مکان مناسب و مقتضی دارد. در این مقاله که قسمتی از یک مطالعه بزرگتر میباشد سعی شده است بر اساس تجربیات ارائه دهندگان خدمات سلامتی در بلایا عوامل مؤثر در مدیریت خدمات سلامتی در زمان وقوع بلایا بررسی شود.
روش بررسی: پژوهش حاضر به روش گراندد تئوری انجام شده است. مشارکت کنندگان ۱۶ نفر شامل ۴ نفر پرستار ،۲ نفر روانپزشک، ۱ نفر اپیدمیولوژیست، ۱ نفر مددکار، ۱ نفر روانشناس، یک نفر متخصص بهداشت،۱ نفر کارشناس ارشد بهداشت،۱ نفر بهیار، ۳ نفر از اهالی بم ویک نفر پزشک عمومی بودند. از کل مشارکت کنندگان ۱۴ نفر مرد و۲ نفر زن و میانگین سنی آنها ۳۷ سال بود. کلیه مشارکت کنندگان حداقل تجربه حضود در یک بلیه را داشتند. برای جمع آوری داده ها از مصاحبه های نیمه ساختارمند استفاده شد. کلیه مصاحبه ها ضبط و سپس کلمه به کلمه دست نویس شده وبا استفاده از روش استراوس وکوربین تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها: مسئله مدیریت در ارائه خدمات سلامتی مورد تأکید مشارکت کنندگان در مطالعه قرار داشت و در ارتباط با این مفهوم مهم برنامه ریزی، سازماندهی، هماهنگی و مشارکت سایر کشورها مطرح شد. نبود برنامه ونظم در ارائه خدمات سلامتی، نبود تقسیم کار، مشخص نبودن وظایف، تداخل کار وهمپوشانی، موازی کاری، عدم هماهنگی بین مدیران وارائه دهندگان خدمات، خود محوری، ناتوانی سازمان ملل در هماهنگی و جلب مشارکتهای بین المللی موانع اصلی تأمین خدمات سلامتی مورد نیاز بازماندگان در زمان وقوع بلایاست ومدیریت مناسب با توجه به برنامه ریزی و کسب آمادگی قبلی برمبنای تجارب قبلی و اطلاعات حاصل از بررسی منطقه، برنامه ریزی و تصمیم گیری برمبنای اطلاعات، تأمین نیروی انسانی کافی، تقسیم کار صحیح و سریع، برقراری ارتباط از بدو ورود، هماهنگی از ابتدا درون و بین گروهها و استفاده از اطلاعات برای انجام هماهنگی، برخورد مناسب و قدردانی از خدمات گروههای خارجی و برقراری ارتباط مناسب با آنها میتواند خدمات سلامتی را در زمان وقوع بلایا تسهیل کند.
نتیجهگیری: با توجه به اینکه مسئله مدیریت در ارائه خدمات سلامتی مورد تأکید شرکت کنندگان قرار داشته و از طرفی مدیریت مناسب نقش مهمی در ارائه خدمات سلامتی هماهنگ، منسجم، دردسترس و مستمر دارد، در نتیجه کسب آمادگی از قبل، توجه به اهمیت برنامه ریزی ملی، استانی و محلی، تأمین نیروی انسانی کافی و تقسیم کار صحیح و سریع برای ارائه خدمات سلامتی، هماهنگی نیروها و تجهیزات، انجام هماهنگی توسط ستاد مرکزی بلایا واقع در محل به همراه جلب مشارکت بین المللی با برخورد مناسب زمینه را برای ارائه مدیریت مناسب خدمات سلامتی در بلایا فراهم میکند.
رضا شبانلویی، فضلالله احمدی، جلیل واعظقراملکی، ابراهیم حاجیزاده، یوسف جوادزاده،
دوره ۷، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۵ )
چکیده
هدف: استوماتیت یا موکوزیت دهانی یکی از مشکلات اساسی در بیماران تحت شیمی درمانی میباشد. این عارضه جانبی تقریباٌ در ۴۰ تا ۱۰۰ درصد بیماران بروز میکند. استوماتیت دردناک بوده و ممکن است با دریافت غذا و مایعات و همچنین زندگی روزمره بیمار تداخل کند. در فرد سرطانی این حالت ممکن است سبب افزایش خطر عفونت، بستری شدن طولانی مدت و مرگ و میر شده و درمان سرطان را به تأخیر اندازد. هدف از این تحقیق تعیین میزان تأثیر دهانشویه گل بابونه بر پیشگیری از استوماتیت ناشی از شیمی درمانی میباشد.
روش بررسی: این پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی دوسو کور میباشد که به منظور بررسی تأثیر دهانشویه گل بابونه بر استوماتیت ناشی از شیمی درمانی در مرکز انکولوژی شهید قاضی طباطبایی تبریز انجام شده است. در این تحقیق ۲۸ بیمار درگروه آزمون و۱۴ بیمار در گروه شاهد به صورت تصادفی قرار داده شدند. بعد به بیماران گروه آزمون دهانشویه تهیه از گل بابونه داده شد تا روزانه چهار بار دهان خود را به مدت ۱۶ روز شستشو دهند. مخاط دهان بیماران روزانه توسط دو نفر همکار محقق که از نوع دهانشویه بی اطلاع بودند بررسی میشد.
یافتهها: نتایج بدست آمده نشانگر آن است که دهانشویه گل بابونه به طور معنیداری توانسته است در پیشگیری از استوماتیت ناشی از شیمی درمانی( شدت استوماتیت، شدت درد و میزان بقای استوماتیت) مؤثر باشد (P<۰/۰۵).
نتیجهگیری: از آنجایی که تنها و بهترین راه پیشگیری استوماتیت ناشی از شیمی درمانی، بکارگیری دهانشویه مناسب میباشد، بنابراین استفاده از دهانشویه گل بابونه میتواند در پیشگیری از استوماتیت این بیماران مؤثر بوده و کیفیت درمان و کیفیت زندگی بیماران شیمی درمانی را بهبود بخشد.
سیما محمدخانکرمانشاهی، زهره ونکی، فضلالله احمدی، پرویز آزادفلاح، انوشیروان کاظمنژاد،
دوره ۷، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۵ )
چکیده
هدف: عقب ماندگی ذهنی علاوه بر شیوع قابل توجه، با نقصان رشد در ابعاد مختلف جسمانی، روانی، تکاملی، اجتماعی و تربیتی همراه بوده و میتواند تأثیرات نامطلوبی بر ساختار و عملکرد خانواده داشته و باعث تجربه این تنشها به صور مختلف توسط پدر و مادر شود. از آنجا که بررسیها و نتایج حاصل از آنها میتواند در شناخت این مشکلات و حتی نحوه چگونگی اداره آنها کمک مؤثری باشد. لذا، این تحقیق کیفی به توصیف ساختار تجربیات مادران این کودکان، و به معانی که آنها از داشتن یک کودک عقبمانده ذهنی دارند پرداخته است.
روش بررسی: برای توصیف تجربه مادران از تحقیق کیفی به روش پدیده شناسی برای جمعآوری دادهها و آنالیز آن استفاده شد. در این مطالعه با نمونهگیری هدفمند ۱۲ مصاحبه باز با مادران دارای یک کودک عقبمانده ذهنی آموزش پذیر شاغل به تحصیل در مدرسه استثنایی آموزش و پرورش به عمل آمد. مصاحبهها ضبط شد و عیناً بصورت دستنوشتههایی درآمد و با روش کولازی آنالیز شد.
یافتهها: از میان ۳۳۶ جمله با معنی (مضمونی) ۶ مضمون اصلی بدست آمد که عبارتند از: برخورد با ناتوانی تکاملی کودک، احساسات منفی، کودک محور سلامتی و ناسلامتی مادر، عدم توانایی در مدیریت خود و کودک (مستأصل شدن مادر)، حمایت همسر، خانواده و دیگران، مبهم بودن آینده (قدم در تاریکی برداشتن).
نتیجهگیری: تجربیات مادران ازداشتن کودک عقبمانده ذهنی نشان میدهد که آنان کودکانشان را نعمت و امانت الهی میدانند و برای پذیرش و سازگاری با وجود او تنها به خدا توکل دارند و از منابع حمایتی مناسب و اثربخشی برخوردار نیستند. بعلت تقبل مسئولیت بیش از اندازه در طول زندگی از جان مایه میگذارند که نتیجه آن تحمل استرس زیاد، احساس ناامیدی، غم و اندوه و درک ابهام آمیز از آینده کودک و خود است. ایفای نقش اول در حمایت همه جانبه کودک موجب غفلت آنان از خود در همه ابعادجسمی، روحی، روانی و اجتماعی شده است.
سمیه غفاری، فضلالله احمدی، سیدمسعود نبوی، ربابه معماریان، انوشیروان کاظم نژاد،
دوره ۸، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۶ )
چکیده
هدف: بیماری مولتیپل اسکلروزیس یکی از شایعترین بیماریهای سیستم عصبی مرکزی با ماهیت مزمن و غیر قابل پیش بینی و روندی رو به افزایش است. هدف از این مطالعه بررسی تأثیر تکنیک آرامسازی پیشرونده عضلانی بر فعالیتهای روزمره زندگی بیماران مبتلا به مولتیپلاسکلروزیس میباشد.
روش بررسی: این پژوهش یک مطالعه مداخلهای و تجربی است که پس از انتخاب ۶۶ نفر با نمونهگیری هدفمند و به روش در دسترس، نمونهها به صورت تصادفی به دو گروه شاهد و آزمون تخصیص داده شدند. پس از یک جلسه آشناسازی نمونهها با اهداف و روش مداخله و ۶۳ جلسه اجرای تکنیک توسط گروه آزمون در مدت دو ماه، درحالیکه برای گروه شاهد هیچگونه مداخلهای انجام نشده بود، دو گروه مورد مقایسه قرار گرفتند. ابزارهای جمعآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، پرسشنامه فعالیتهای روزمره زندگی وچک لیستهای خود گزارش دهی بود. دادههای خام با آزمونهای آماری تی زوجی، تی مستقل، آنالیز واریانس و تعیین همبستگی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: بر اساس نتایج حاصل، تفاوت معنیداری بین میانگین امتیاز کل و امتیاز ابعاد فعالیتهای روزمره زندگی قبل و بعد از مداخله در گروه آزمون وجود داشت (P>۰/۰۵)، ولی در مورد گروه شاهد این تفاوت معنیدار نمیباشد. بین میانگین امتیاز کل و امتیازات ابعاد مختلف فعالیتهای روزمره زندگی، یک ماه و دو ماه بعد از مداخله اختلاف معنیداری بین دو گروه شاهد و آزمون دیده شد (P<۰/۰۵). همچنین تفاوت معنیداری بین میانگین امتیازات بعد اجتماعی فعالیتهای روزمره زندگی در سه بار اندازهگیری بین دو گروه بدست آمد (P<۰/۰۲). در حالیکه این آزمون بین میانگین امتیازات سه بعد دیگر (فیزیکی، حسی، شخصی) فعالیتهای روزمره زندگی و امتیاز کل تفاوت معنیداری را نشان نمیدهد (P&ge۰/۰۹۵).
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای این پژوهش میتوان نتیجه گرفت که اجرای تکنیک آرامسازی پیشرونده عضلانی در بیماران مبتلا به مولتیپلاسکلروزیس عملی است و اجرای این تکنیک باعث ارتقاء سطح فعالیتهای روزمره زندگی این بیماران میگردد.
شیرمحمد داوودوند، نسرین الهی، فرزانه احمدی، محمدحسین حقیقیزاده،
دوره ۹، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۷ )
چکیده
هدف: انفارکتوس میوکارد از شایعترین علل مرگ و میر و ناخوشی در جهان امروز است که معلولیتها و زیانهای اقتصادی و اجتماعی فراوانی به همراه دارد. یکی از روشهای پیشگیری ثانویه، انجام برنامههای بازتوانی قلبی با مشارکت پرستاران میباشد. هدف این پژوهش تعیین تأثیر برنامههای کوتاهمدت بازتوانی قلبی بر میزان عود بیماری، مراجعه و بستری مجدد بیماران انفارکتوس میوکارد است.
روش بررسی: پژوهش حاضر از نوع نیمهتجربی و نمونههای پژوهش ۶۶ بیمار مبتلا به انفارکتوس میوکارد، بستری در مراکز درمانی آموزشی شهر اهواز میباشند که با روش نمونهگیری مبتنی برهدف انتخاب و به طور تصادفی ساده به دو گروه مداخله (۳۲نفر) و شاهد (۳۴نفر) تقسیم شدند. اطلاعات دموگرافیک به وسیله چکلیست از هردوگروه جمعآوری شد. افراد گروه مداخله، تحت برنامه توانبخشی و بازتوانی قلبی به مدت ۸ هفته قرار گرفتند. پس از ۸ هفته اطلاعات مربوط به میزان وقوع بستری مجدد و عود بیماری در طی این مدت در بیماران هردو گروه به وسیله چکلیست جمعآوری و با استفاده از آزمونهای آماری کای اسکوئر و من ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفت.
یافتهها: میزان عود بیماری در بیماران انفارکتوس میوکارد در دو گروه مداخله و شاهد و نیز تعداد موارد بستری مجدد در دو گروه تفاوت معنیدار داشت (P<۰/۰۰۱).
نتیجهگیری: شرکت در برنامههای توانبخشی و بازتوانی قلبی، تعداد موارد عود بیماری، مراجعه و بستری مجدد در مبتلایان به انفارکتوس میوکارد را کاهش میدهد.
حمیدرضا خانکه، مسعود فلاحی، مریم رنجبر، فضلالله احمدی،
دوره ۹، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۷ )
چکیده
بلایا اتفاقات معمول و روزمره نیستند. آنها از هر نوعی که باشند، طبیعی یا انسان ساخت، زندگی و فعالیتهای هر جامعهای را مختل کرده و کلیه منابع فردی و اجتماعی را تخریب مینمایند. در شرایط پس از بلیه، بعد از شوک اولیه، بازگردانیدن زندگی و معاش مردم به شرایط طبیعی از مهمترین دغدغههای جوامع و ملتهاست. بهطور سنتی این مرحله تحت عنوان توانبخشی و بهبودی شناخته شده است. بازتوانی در حوادث به معنی بازگردانیدن جامعه به شرایط قبل از بلیه است. در حقیقت فرایندی است که ممکنست سالیان درازی طول کشیده و تمام جنبههای فیزیکی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را در بر بگیرد. از آنجا که بلایا حیات انسان را تهدید میکنند، بنابراین آماده بودن تنها راه دستیابی به نتایج بهتر است. برنامهریزی صحیح قبل از وقوع بلیه و استفاده هماهنگ از منابع میتواند منجر به پاسخی مؤثر و مناسب به بحران شود. در این برنامه آمادگی، باید ضمن تأکید روی مشارکت مدیران محلی بازسازی ساختارهای مدیریتی نیز صورت گیرد.
سمیه غفاری، فضلالله احمدی، سیدمسعود نبوی، انوشیروان کاظمنژاد،
دوره ۹، شماره ۳ - ( پاييز و زمستان ۱۳۸۷ )
چکیده
هدف: مولتیپل اسکلروزیس یکی از شایعترین بیماریهای مزمن سیستم عصبی مرکزی و از مهمترین بیماریهای تغییردهنده زندگی فرد، به ویژه در سنین جوانی میباشد که باعث افت شدید سطح کیفیت زندگی بیماران مبتلا شده و به تدریج فرد را به سمت ناتوانی پیش خواهد برد. این پژوهش با هدف بررسی تأثیر آبدرمانی به عنوان یک روش درمانی مکمل، بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس انجام شده است.
روش بررسی: در این مطالعه شبه تجربی،۵۰ نفر از زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس از انجمن ام.اس. به صورت ساده و دردسترس انتخاب و به صورت تصادفی تعادلی به دو گروه شاهد و آزمون تخصیص داده شدند. پس از یک جلسه آشناسازی بیماران گروه آزمون با اهداف و روش مداخله، ۲۴ جلسه آبدرمانی برای آنها در مدت سه ماه انجام شد، در صورتی که برای گروه شاهد هیچگونه مداخلهای انجام نشد. ابزارهای جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، فرم کوتاه کیفیت زندگی (۸SF-) و چکلیستهای خود گزارش دهی بود. از آزمونهای آماری کای دو، تی زوجی، تی مستقل، تحلیل واریانس با اندازهگیریهای تکراری و ضریب همبستگی جهت تجزیه و تحلیل دادهها استفاده گردید.
یافتهها: بین دو گروه در میانگین امتیاز کل (P=۰/۸۱) و امتیازات ابعاد جسمی (P=۰/۴) و روانی (P=۰/۲۱) کیفیت زندگی قبل از مداخله تفاوت معناداری وجود نداشت، ولی بعد از مداخله میانگین امتیاز کل (P<۰/۰۰۰۱) و امتیازات ابعاد جسمی (P<۰/۰۰۱) و روانی (P=۰/۰۰۳) کیفیت زندگی بین دو گروه شاهد و آزمون تفاوت معنادار داشت. همچنین آزمون آماری آنالیز واریانس با اندازهگیریهای مکرر تفاوت معناداری را در میانگین امتیاز کل (P=۰/۰۴) و امتیازات ابعاد جسمی (P=۰/۰۵) و روانی (P=۰/۰۴) کیفیت زندگی در چهار بار اندازه گیری بین دو گروه نشان داد.
نتیجهگیری: انجام روش آبدرمانی با عث ارتقاء سطح کیفیت زندگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس میگردد، لذا انجام این تکنیک به عنوان یک روش مؤثر و مقرون به صرفه در هزینه و زمان و همچنین داشتن قابلیت یادگیری و اجرای آسان به بیماران مولتیپل اسکلروزیس توصیه میگردد.
امیر احمدی، نادر معروفی، هاجر ذکاوت، محمد پرنیانپور، حمید بهتاش،
دوره ۱۰، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۸۸ )
چکیده
هدف: بیثباتی قطعهای ستون فقرات کمری یکی از زیرگروههای کمردردهای غیراختصاصی میباشد که هنوز علت و تشخیص قطعی آن با روشهای موجود کاملاً روشن نیست. هدف از این مطالعه معرفی روشی جدید و تکرارپذیر است که قابلیت ارزیابی کینماتیک ستون فقرات کمری را در صفحه ساژیتال داشته باشد.
روش بررسی: در این مطالعه که از نوع اعتبارسنجی و به روش مقایسهای میباشد، ۱۵ بیمار مشکوک به بیثباتی قطعهای ستونفقرات کمری که به صورت ساده و در دسترس انتخاب شده بودند و ۱۵ فرد سالم که با بیماران جورشده بودند، تحت بررسی پارامترهای کینماتیک قطعات حرکتی کمری در حین حرکات فلکسیون و اکستانسیون با استفاده از فلوروسکوپی دیجیتال پالس قرار گرفتند. پارامترهایی همچون جابجایی انتقالی قطعهای، جابجایی زاویهای قطعهای و طول خط مسیر مراکز چرخش لحظهای (PICR) برای هر قطعه حرکتی محاسبه گردید. همچنین الگوی حرکتی فقرات کمری نیز بین دو گروه مورد مطالعه و مقایسه قرار گرفت. دادههای حاصل با استفاده از آزمونهای آماری مجذور خی، کولموگروف-اسمیرنوف، تی مستقل و تحلیلواریانس با اندازهگیریهای مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: جابجایی انتقالی در حین حرکات فلکسیون و اکستانسیون در بیماران تفاوت معناداری را در قطعه حرکتی L۵-S۱ نشان داد (P<۰/۰۰۱). طول خط PICR نیز برای مهرههای L۱ و L۵ در حین حرکت اکستانسیون در بیماران تفاوت معناداری را نشان داد (P<۰/۰۰۱). شش بیمار نیز الگوی حرکتی «ترتیبی-تأخیری» را نشان داده و تفاوت معناداری با سایرین داشتند (P<۰/۰۰۱).
نتیجهگیری: در حالیکه اغلب مطالعات گذشته نتوانستهاند تفاوت مشخصی بین بیماران دچار بیثباتی قطعهای مهرههای کمری و افراد سالم گزارش نمایند، در این مطالعه تفاوتهایی بین این بیماران و افراد سالم در منطقه میانی دامنه حرکتی مشخص گردید. بهنظر میرسد با استفاده از تجهیزات جدیدی همچون ویدئوفلوروسکوپی دیجیتال تشخیص مشکلاتی همچون ناپایداری قطعهای مهرههای کمری روشن تر شود.
رضا مسعودی، فریدون خیری، فضلالله احمدی، عیسی محمدی،
دوره ۱۰، شماره ۳ - ( پاییز ۱۳۸۸ )
چکیده
هدف: خستگی یکی از زجرآورترین علائم بیماری مولتیپل اسکلروزیس است که با کاهش کلّی فعالیتهای مراقبت از خود باعث محدودیت ایفای نقش شده و توانایی فرد را برای انجام فعالیتهای روزمره محدود میکند. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر برنامه خودمراقبتی مبتنی بر الگوی اورم بر خستگی و فعالیتهای روزانه زندگی بیماران مولتیپل اسکلروزیس انجام گرفت.
روش بررسی: این مطالعه تجربی با طراحی کارآزمایی بالینی و با حضور ۷۰ بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس که بهصورت تصادفی از بین بیماران واجد شرایط انجمن ام.اس.انتخاب شده و به روش تصادفیتعادلی به دو گروه آزمون و شاهد تخصیص یافتند انجام شد. برای گروه آزمون ۸ جلسه برنامه آموزشی بر اساس نیازهای آموزشی بیماران و مبتنی بر الگوی اورم اجرا گردید. این برنامه در طول سه ماه توسط بیماران بهکار گرفته شد و با استفاده از چک لیستهای خودگزارشدهی میزان بهکارگیری برنامه ها پیگیری و اندازه گیری گردید. خستگی و فعالیتهای روزمره بیماران دو گروه قبل و سه ماه بعد از اجرای برنامه با استفاده از مقیاس خستگی پایپر و مقیاس بارتل مورد ارزیابی قرار گرفت. داده ها با استفاده از آزمون های آماری مجذور خی، تی زوجی و مستقل و آنالیز واریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: بین دو گروه اختلاف معناداری در میزان خستگی (۰/۴۸=P) و فعالیتهای روزمره (۰/۲۴=P) قبل از مداخله وجود نداشت، درحالیکه بعد از مداخله تفاوت دو گروه معنادار شد (۰/۰۰۱>P). میزان خستگی و فعالیتهای روزمره بیماران گروه آزمون بعد از مداخله نسبت به قبل از آن کاهش معناداری یافت (۰/۰۰۱>P)، درحالیکه میزان خستگی (۰/۰۸۶>P) و فعالیتهای روزمره (۰/۳۳>P) گروه شاهد بعد از سه ماه تفاوت معناداری نداشت.
نتیجهگیری: بهکارگیری برنامه خودمراقبتی مبتنی بر الگوی اورم و بر اساس نیازهای آموزشی به بیمار بهعنوان یک مداخله پرستاری غیرتهاجمی و کمهزینه بر میزان خستگی و فعالیتهای روزمره بیماران مولتیپل اسکلروزیس مؤثر می باشد.
سیدمجید رفیعی، منصور بیرامی، حسن عشایری، تورج هاشمی، پریچهر احمدی،
دوره ۱۱، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۸۹ )
چکیده
هدف: هدف از این پژوهش، بررسی رابطه تقلید حرکتی غیر گفتاری با توانایی نامیدن و تأثیر تمرینات تقلید حرکتی غیر گفتاری بر افزایش توانایی نامیدن در کودکان مبتلا به درخودماندگی (اوتیسم) است.
روش بررسی: در مرحله نخست این مطالعه که به روش مقایسه ای صورت پذیرفت، ۲۲ کودک درخودمانده و ۲۲ کودک سالم با نمونه گیری در دسترس انتخاب و توانایی نامیدن و تقلید حرکتی غیر گفتاری آنها مورد سنجش و مقایسه قرار گرفت. در مرحله دوم، مطالعه به صورت تجربی و مداخله ای صورت گرفت. کودکان درخودمانده به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی و کنترل تقسیم شدند. سپس کودکان گروه آزمایش به مدت ۶۰ روز، روزانه یک ساعت تحت تمرین تقلید غیر گفتاری قرار گرفتند. در این مدت گروه کنترل از آموزشهای معمول قبلی بهره گرفتند. قبل و بعد از مداخله، توانایی نامیدن در دو گروه با استفاده از آزمون نامیدن سنجیده شد. در تحلیل داده ها از آزمون تی مستقل و بررسی ضریب همبستگی بهره گرفته شد.
یافته ها: تفاوت معناداری در توانایی نامیدن کودکان درخودمانده و سالم دیده شد(P<۰,۰۰۱). همچنین یافته ها حاکی است بین توانایی نامیدن و توانایی تقلید کلامی در کودکان درخودمانده همبستگی مثبت وجود دارد (r=۰/۸۷۸). به علاوه، داده ها حاکی از وجود تفاوت معنادار بین توانایی نامیدن دو گروه آزمایشی و کنترل پس از انجام مداخله می باشد (P<۰.۰۰۱).
نتیجه گیری: بین توانایی نامیدن و تقلید حرکتی غیر گفتاری همبستگی مثبت و قوی وجود دارد و انجام تمرینات تقلید حرکتی غیرگفتاری به افزایش توانایی نامیدن در کودکان درخودمانده منجر می گردد.
زهرا پوراسماعیلی، فریبا یادگاری، فاطمه احمدی، مهدی رهگذر،
دوره ۱۱، شماره ۴ - ( زمستان ۱۳۸۹ )
چکیده
هدف: مطالعه حاضر به مقایسه تاثیر روشهای رایج گفتاردرمانی و پکس بر رشد مهارتهای ارتباطی کودکان درخودمانده بی کلام ۸-۴ ساله پرداخت.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی- مقایسه ای، ۱۰ کودک درخودمانده بی کلام با نمونه گیری آسان و طبق معیارهای ورود و خروج وارد مطالعه شدند. آزمودنی ها بر اساس سن و شاخصه های رشدی نیوشا با یکدیگر همتا و با انتخاب خانواده ها وارد گروههای ۵ نفره پکس و گفتاردرمانی شدند. متغیرهای گوش کردن، زبان دریافتی و بیانی، شناخت ، گفتار و ارتباط اجتماعی قبل و بعد از مداخله بوسیله شاخص رشدی نیوشا بررسی شدند. مداخله در هر دو گروه به مدت ۳ ماه شامل ۳ جلسه ۴۰ دقیقه ای در هفته انجام شد .داده های مطالعه با کمک آزمون مجموع رتبه ها و آزمون رتبه ای- نشانه دار ویلکاکسون مورد تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: هر دو گروه در شاخصه های رشدی پیشرفت داشتند . رشد گروه پکس در گوش کردن،زبان دریافتی، شناخت و ارتباط اجتماعی بیشتر از گروه گفتاردرمانی بود. اما آزمونهای آماری تفاوت معناداری بین دو گروه نشان ندادند و مجموع رتبه ها (T) در حد فاصل ارزشهای بحرانی T۱ وT۲ قرار داشت .
نتیجهگیری: پکس برای آموزش ارتباط به کودکان درخودمانده بدون کلام روش موثری است و می تواند در کنار روشهای رایج گفتاردرمانی بعنوان روش آموزشی مکمل مورد استفاده قرار گیرد و بعنوان تسهیل کننده ارتباط قبل از دریافت مداخلات گفتاردرمانی و یا همزمان با آن بکار رود.
ماندانا صادقی، مهدیه احمدی، علی فرهودیان، فیروزه جعفری، مسیب یارمحمدیواصل،
دوره ۱۲، شماره ۰ - ( ویژهنامه: پژوهشهای اعتیاد ۱۳۹۰ )
چکیده
هدف: این مطالعه با هدف بررسی وضعیت پژوهشهای انجام شده در خصوص سوء مصرف و وابستگی به مواد در ایران انجام شده است.
روش بررسی: در این مطالعه مروری، کلیه اطلاعات مرتبط در دسترس، از جمله پژوهشها، مصاحبههای انجام شده، سایتهای مرتبط، گزارشات، دستورالعملها، اظهارنظر مسئولان، قوانین، و غیره مورد استفاده قرار گرفته شده است.
یافتهها: اعتیاد یک مشکل عمده در کشور ما است که عوارض شدید و فوریت در مداخله را ایجاب مینماید. به دلیل سختی و طولانی بودن پژوهشهای پیشگیری، مطالعات پیشگیری و اجتماعی در مورد اعتیاد ناچیز هستند، تعداد قابلتوجهی از تحقیقات در حوزه درمان اعتیاد، در کشور ما صورت گرفته است. با توجه به حادثهخیز بودن کشور و نقش موارد تنشزایی مثل زلزله، سیل و… در مصرف مواد، اکثر تلاشها بر کنترل مخدرها متمرکز است که نشان از پیشبینی ضعیف آینده و لزوم پایش مداوم تغییرات نوع ماده مصرفی و آیندهنگری میباشد. شیوع استفاده تزریقی در مقایسه با غیرتزریقی افزایش یافته است و ۱۵ تا ۲۳ درصد مصرفکنندگان تزریقی در ایران آلوده به HIV هستند. در بیشتر مطالعات، هزینه و مخارج مستقیم درمان اعتیاد لحاظ میشود و مواردی مثل هزینه مبارزه، پیشگیری، قاچاق مواد و… مدنظر قرار نمیگیرد.
نتیجهگیری: با توجه به شرایط مساعد نگرشی در کل جامعه، و قوانین و دستورالعملهای مرتبط با آن، لازم است که برنامهریزی مناسب و جامعی در زمینه پژوهشهای پیشگیری و اجرایی علاوه بر درمان در کشور صورت گیرد.
مریم ممقانیه، حمیدرضا پوراعتماد، فاطمه احمدی، کتایون خوشابی،
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۰ )
چکیده
هدف: بیماری درخودماندگی از وخیمترین اختلالات عصبتحولی دوران کودکی است که با مشکلات رفتاری فراوانی همراه است. پژوهش حاضر به منظور بررسی تأثیرگذاری نظام ارتباطی مبادله تصویری (PECS) بر مشکلات رفتاری این گروه از بیماران صورت گرفتهاست.
روش بررسی: این مطالعه شبهآزمایشی و از نوع تکآزمودنی با طرح B-A است. بدین منظور، ۴ پسر درخودمانده ۳ تا ۷ ساله، با روش نمونهگیری دردسترس از بین مراجعین مرکز ساماندهی درمان و توانبخشی اختلالات درخودماندگی تهران انتخاب شده و بهمدت چهار ماه (۴۲ جلسه)، سه جلسه در هفته تحت درمان قرار گرفتند. ابزارهای مورد استفاده شامل مشاهده مستقیم و فهرست ارزیابی درمان درخودماندگی بود که ۶ بار طی مدت مطالعه بهکار بسته شد.
یافتهها: در پایان دوره آموزش، نتایج بهدست آمده تأثیرات مثبت PECS را در کاهش مشکلات رفتاری سه کودک (%۷۵) نشان داد، هر چند که سرعت یادگیری آنها متفاوت بود.
نتیجهگیری: دستیابی کودکان مبتلا به درخودماندگی به یک ابزار ارتباطی، باعث کاهش علائم رفتاری آنها میشود.
مهدیه احمدی، مهدی شیخنا، فیروزه جعفری، حمیدرضا خانکه، پوریا رضاسلطانی، رباب تیموری، محمدحسن فرهادی، سوسن صالحی،
دوره ۱۴، شماره ۰ - ( ویژهنامه: مطالعات اعتیاد ۱۳۹۲ )
چکیده
هدف: این مطالعه با هدف بررسی و مقایسه شاخصهای کیفیت زندگی در مراقبان بیمار اسکیزوفرنیک (با وابستگی به مواد و بدون وابستگی بدون مواد) در مرکز روانپزشکی رازی انجام شده است.
روش بررسی: در این مطالعه تحلیلی حجم نمونهای ۳۰نفره از دو گروه مراقبان بیماران اسکیزوفرنیک مبتلا و غیرمبتلا به سوءمصرف مواد بهطور ساده و دردسترس از بیماران مرکز روانپزشکی رازی انتخاب شدند. کیفیت زندگی آنها با پرسشنامه کیفیت زندگی WHO سنجیده و نتایج با آزمون تی مستقل تحلیل شد.
یافتهها: نتایج کلی پژوهش حاضر نشان داد که کیفیت زندگی در تمامی ابعاد آن در مراقب بیمار اسکیزوفرنیک غیروابسته به مواد و مراقب بیمار اسکیزوفرنیک وابسته به مواد مشابه میباشد. در دو گروه مراقبان، به دلیل درگیریهای مکرر جسمی و روانی با بیمار شاخص سلامت جسمی پایین بوده، استیگمای ناشی از بیماری روانی باعث افت شاخص وضعیت اجتماعی و نیز شاخص مذهبی شده و در عوض میانگین سایر شاخصهای کیفیت زندگی (وضعیت محیطی، وضعیت استقلال) به دلیل تلاشهای مکرر اجتماعی و محیطی خانوادهها در زمینه کمکخواهی برای حل مسائلشان بالا رفته است.
نتیجهگیری: بنظر میرسد اعتیاد به مواد در بیماران اسکیزوفرنیک تأثیری بر کیفیت زندگی مراقبان آنها نداشته باشد.