مقدمه
سلامت دارای ابعاد مختلفی است که از این بین، اختلال در بعد روان میتواند تمام ابعاد زندگی اشخاص ازجمله عملکرد اجتماعی افراد را تحت تأثیر قرار دهد و علاوه بر فرد مبتلا، خانواده و جامعه را نیز درگیر کند. بیماری روان، اختلالات قابلتوجهی در شناخت، تنظیم هیجان و رفتار فرد را شامل میشود که اغلب با اختلال عملکرد در زمینههای مهم زندگی فرد همراه است [
1]. طبق آمار موجود، در سال 2019 از هر 8 نفر 1 نفر در سراسر دنیا به یک اختلال روانی مبتلا بود. بهعبارتی، 970 میلیون نفر در سراسر جهان حداقل با یک اختلال روانی زندگی میکردند [
2]. آمارها نشان میدهند با شیوع کرونا این اختلالات در سطح دنیا افزایش یافتهاند که موجب آسیبپذیری بیشتر این گروه شده است [
3, 4].
افراد دارای اختلال روان مزمن با مسائل و چالشهای فراوانی روبهرو هستند و نتایج مطالعات حاکی از آن است که این افراد همواره در معرض تبعیض و قربانی شدن قرار دارند و کیفیت زندگی پایینی را در بعد اجتماعی تجربه میکنند [
5]. این گروه ممکن است همواره مورد خشونت جسمانی یا عاطفی قرار گیرند. ازسویدیگر، باورهای غلط رایجی همچون بیماری روان غیرقابلدرمان بوده یا نتیجه گناه افراد است و همچنین افراد مبتلا به بیماری روانی، بینظم، مخرب و پرخاشگرند، وجود دارد [
6]، که عواقب منفی شدید این برچسبها میتواند موجب اختلال در فرایند درمان و کاهش شانس بهبودی شود [
7, 8] و نیز در زمینه فردی، خانوادگی، شکستهای تحصیلی و عاطفی و عدم بهرهوری شغلی تأثیرگذار باشد [
9]، بهنحوی که نتایج یک فراتحلیل نشان داد نرخ خودکشی در میان این افراد بالاتر از میانگین عمومی است [
10]. ازطرفی، این افراد با نابرابریهای فراوانی در زمینه بهداشت مواجهاند، بهطوریکه برآورد میشود میانگین امید به زندگی آنها 20 سال کمتر از میانگین عمومی است [
11].
اغلب بیماران با خانوادههایشان بهعنوان مراقبین اصلی، زندگی میکنند و خانوادههایشان حدود 20 ساعت در طول شبانهروز را با این افراد سپری کرده و خدمات مستقیم و غیرمستقیم به آنها ارائه میکنند. همین امر موجب شده است خانواده نیز با مسائل و چالشهای متعددی همچون کاهش ارتباطات اجتماعی، تجربه طرد و انگ از سوی جامعه، ایجاد محدودیت در استفاده از حملونقل عمومی و غیره مواجه شوند و درنتیجه علاوهبر بار مراقبت، در ابعاد مختلف کارکردی نیز دچار اختلال شوند [
12]. بنابراین اعضای خانواده نیز ممکن است به دریافت خدمات تخصصی نیاز داشته باشند [
13].
چالشهای خانوادههای بیماران مبتلا به اختلال روان [
14]، چالشهای روانی اجتماعی جوانان مبتلا به بیماریهای مزمن در طول همهگیری کووید-19 [
15]، مسائل روانی و اجتماعی و سلامت روان مهاجران در دوره همهگیری کرونا [
16]، ارتباط بین اختلالات روانی و شرایط پزشکی [
17]، بیماری قلبیعروقی و اختلال روان [
18] ازجمله مسائلی هستند که در مطالعات اخیر به آنها پرداخته شده است.
باتوجهبه بررسیهای انجامشده، به فرایند توانبخشی روانی و اجتماعی این بیماران و چالشهایی که در این مسیر وجود دارد، توجه کمتری شده است و شکاف پژوهشی قابلتوجهی دیده میشود. توانبخشی روانی و اجتماعی در کنار اقدامهای درمانی، زمینه را برای بازگشت سریعتر و بهتر افراد دارای اختلال روان به جریان اصلی زندگی اجتماعی فراهم خواهد کرد. رویکرد صرف درمان دارویی و غفلت از مداخلات روانی و اجتماعی میتواند یکی از دلایلی باشد که افراد دارای اختلال روانی به استقلال نسبی نمیرسند. مددکاران اجتماعی در کنار دیگر حرفههای یاورانه میتوانند با دانش و مهارتهایی که دارند در کنار سایر افراد تیم درمان، زمینه را برای تسهیل این فرایند فراهم کنند. ازجمله مراکزی که مددکاران اجتماعی با این گروه از افراد مواجهاند، بیمارستانهای روانپزشکی است. آنها در این مراکز پس از ارزیابی، به برنامهریزی برای تقویت سامانههای حمایت اجتماعی، مداخلههای اجتماعی، افزایش تابآوری، توانمندسازی روانی و اجتماعی، آموزش و حمایت از خانوادههای بیماران، تغییر نگرش و کاهش انگ اجتماعی نسبت به این گروه از افراد میپردازند. مددکاران اجتماعی علاوهبر بیماران با خانوادههای آنها نیز در تعامل بوده و مداخلههایی جهت کاهش بار مراقبت، حمایتیابی و آموزش، جهت تسهیل شرایط زندگی آنها انجام میدهند.
شناسایی چالشهای روانی و اجتماعی در راستای توانبخشی این گروه میتواند در راستای بهبود وضعیت آنها مؤثر باشد. بررسی چالشهای روانی و اجتماعی توانبخشی بیماران روان مزمن از دیدگاه بیماران، اعضای خانواده و افراد حرفهای میتواند همراه با نتایج مثبتی برای گروههای مختلف ذینفع این فرایند باشد.
روشها
در این پژوهش از روش تحقیق کیفی با رویکرد تحلیل محتوای قراردادی استفاده شده است. مشارکتکنندگان این مطالعه از آبانماه تا آذرماه سال 1400 به روش نمونهگیری هدفمند با حداکثر تنوع انتخاب شدند. معیار ورود نمونهها به پژوهش شامل ابتلا به یک بیماری روانپزشکی مزمن (افسردگی، اسکیزوفرنی، دوقطبی)، سابقه حداقل 3 سال زندگی با بیماری و توانایی انجام مصاحبه با تشخیص روانپزشک بود. برای خانوادهها، دارا بودن حداقل یک فرد بیمار در خانواده با مشخصات فوق و تمایل به شرکت در مطالعه بهعنوان ملاک ورود در نظر گرفته شد. افراد متخصص شامل مددکاران اجتماعی، روانپزشکان و روانشناسان با حداقل 3 سال سابقه کار در مراکز درمان بیماران روانپزشکی وارد مطالعه شدند. باتوجهبه معیارهای ورود، افراد دارای اختلال روان مزمن در بیمارستانهای روانپزشکی شهر تهران (رازی و روزبه) که علاقهمند به مشارکت در پژوهش بودند، از طریق هماهنگی با پزشک معالج، به مصاحبه دعوت شدند. این نمونهگیری براساس اصل اشباع در نمونهگیری کیفی، تا زمانی که داده جدیدی به دست میآمد، ادامه داشت.
مشارکتکنندگان پژوهش حاضر را 13 نفر از افراد مبتلا به بیماریهای روانی مزمن، 3 نفر از اعضای خانواده آنها (همسر، پدر و مادر) و 6 نفر از متخصصان (مددکار اجتماعی، روانپزشک و روانشناس) تشکیل دادند. پس از دریافت کد اخلاق و معرفینامه، با ذکر اهداف و کسب اجازه، مصاحبهها انجام و ضبط شد. سؤالات مصاحبه بهطورکلی درمورد نیازهای روانی اجتماعی در طول دوران بستری و پس از ترخیص بود. دادهها با استفاده از مصاحبه عمیق و نیمهساختاریافته در محیط بیمارستان انجام شد. در فرایند مصاحبه از پرسشهای بازپاسخ استفاده شد و سپس تجزیهوتحلیل دادهها با روش پیشنهادی گرانهایم و لاندمن در چند مرحله صورت گرفت. ابتدا در مرحله اول، متن مصاحبهها جزء به جزء پیادهسازی شدند. در گام دوم، متن پیادهسازیشده با دقت زیاد در جهت اهداف تحقیق به واحدهای معنایی مختصر تبدیل شد. در گام سوم، هر جمله یا پاراگراف کدگذاری شد. درگام چهارم، براساس تناسب، کدهایی که بر موضوع واحدی دلالت میکردند، در یک زیرطبقه قرار گرفتند، سپس از مجموع چند زیرطبقه طبقهها شکل گرفتند. برای کاهش تعداد طبقات، این فرایند چندینبار انجام شد تا درنهایت طبقه و زیرطبقات اصلی استخراج شدند.
برای اعتبارسنجی یافتهها بعد از انجام 9 مصاحبه، یافتهها با 3 نفر از مشارکتکنندگان به اشتراک گذاشته شد تا از انطباق یافتهها با تجارب آنها اطمینان حاصل شود. همچنین با روش بازنگری ناظرین، مصاحبهها همراه با کدهای استخراجی با دو نفر از تیم همکاران به اشتراک گذاشته شد. قابلذکر است جهت افزایش دقت در طول مطالعه، معیارهای اطمینان و تأیید با داشتن یک محقق برای انجام تحلیل مورداستفاده قرار گرفت. همچنین معیار اعتبار از طریق دقت لازم در انتخاب شرکتکنندگان براساس معیارهای نمونهگیری، توجه به حداکثر تنوع، جلسات متعدد جهت دستیابی به اجماع در خصوص کدگذاری متفاوت و شناسایی مضامین، خلاصه کردن و بازنگری مصاحبه توسط شرکتکنندگان، بازبینی دادهها و کدها توسط تیم تحقیق و اساتید، استفاده از یادداشت در عرصه و یادآورها در کنار مصاحبه، موردتوجه محققین بود. بهمنظور رعایت اصول اخلاقی پژوهش، برای ضبط تمامی مصاحبهها ابتدا از مشارکتکنندگان اجازه گرفته شد. همچنین محیط مصاحبهها باتوجهبه راحتی مشارکتکنندگان در بیمارستان انتخاب شد و به آنها اطمینان داده شد ضمن حفظ اصل رازداری، هر زمان که بخواهند میتوانند پژوهش را ترک کنند.
یافتهها
این پژوهش با هدف مطالعه چالشهای توانبخشی روانی اجتماعی بیماران روان مزمن انجام گرفت. میانگین سنی مشارکتکنندگان زن 40 سال و مردان 41 سال بود. در میان کل مشارکتکنندگان 11 نفر مرد و 10 نفر زن حضور داشتند. 16 نفر از افراد متأهل بودند و 6 نفر تحصیلات زیردیپلم، 5 نفر تحصیلات دیپلم، 2 نفر فوقدیپلم، 4 نفر کارشناسی، 2 نفر کارشناسیارشد و 3 نفر تحصیلات دکتری داشتند. مشخصات مشارکتکنندگان مطالعه در
جدول شماره 1 ارائه شده است.
در این پژوهش پس از تحلیل دادهها و کدها، 5 طبقه اصلی و 15 زیرطبقه شامل: 1. محدودیتهای اجتماعی (طرد اجتماعی، غفلتهای پیرامونی)؛ 2. بیثباتی (سبک زندگی متلاطم، خانواده بهمثابه نهاد مغفول و فشارهای اقتصادی)؛ 3. چالشهای درمانی (عدم انسجام درمانی، چالشهای درمانگران، ماهیت پیچیده بیماری و دغدغههای پس از ترخیص)؛ 4. چالشهای ساختاری و کلان (کمتوجهی رسانه، دیدگاههای ناقص، چالشهای اعتباری و مالی)، 5. فقدان عاملیت و اراده (تضعیف هویت، کمبود تعادل بین استقلال و حمایت) استخراج شدند. همچنین درونمایه اصلی این پژوهش شامل «در تکاپوی پاسخ به هویت تضعیفشده» از طبقات مذکور به دست آمد. این طبقات همراه با زیرطبقات در
جدول شماره 2 نمایش داده شدهاند.
درونمایه اصلی این مطالعه در تکاپوی ثبات در تعارض بود که حاکی از آن است که فرایند توانبخشی افراد دارای اختلال روان مزمن فرایند پیچیدهای است که این فرایند دارای عوامل تسهیلکننده و موانعی است. تلاشهای بیماران، خانوادههای آنها و تیم توانبخشی در راستای بهبود بیماری و ثبات وضعیت زندگی آنهاست، اما چالشهای متعددی در سطوح مختلف، این تلاشها را دچار تعارضهایی کرده است که به تأخیر در این بهبود و ثبات منجر خواهد شد. برخی از مهمترین این چالشها به شرح زیر است:
محدودیتهای اجتماعی
ازجمله مهمترین طبقات استخراجشده از این مطالعه، محدودیتهای اجتماعی است که بیماران روانی مزمن بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم آن را تجربه میکنند. محدودیتهای اجتماعی دربردارنده دو زیرطبقه طرد اجتماعی و غفلتهای پیرامونی است.
طرد اجتماعی
افراد و خانوادههای مشارکتکننده در این پژوهش، ابتلا به بیماری روانی مزمن را همراه با انگ و تبعیض اجتماعی میدانستند؛ بهگونهای که حوزه روابط اجتماعی آنها با اختلال جدی مواجه شده است. مشارکتکننده شماره 1 مراحل ابتدایی ابتلا به بیماری را در این زمینه این گونه توصیف میکند:
«از زمانی که به این بیماری دچار شدم، دنیای من بهکلی عوض شد، رفتارشون با من بهکلی تغییر کرد. تا حد ممکن از من دوری میکردند و ارتباطشون با من خیلی کم شد. یک دفعه من از خیلی جمعها حذف شدم، کنار گذاشته شدم... حتی برخی از نزدیکترین دوستانم زمانی که درمورد بیماری خودم به آنها گفتم، مرا ترک کردند.»
مشکلات ارتباطی ازجمله موارد پرتکرار بود که زمینه را برای کنارهگیری اجتماعی افراد فراهم میکرد.
«وقتی افراد فامیل یا دوستانم را میدیدم یک جور اضطراب داشتم و این باعث میشد خیلی وقتها دوست نداشته باشم کسی را ببینم» (مشارکتکننده شماره7).
این مسئله نهتنها فرد مبتلا، بلکه شامل خانواده فرد نیز میشود.یک نفر از اعضای خانواده این مسئله را این گونه مطرح میکند:
«مهمونی و سر زدن به فامیل برامون سخت شده و میترسیم که اونجا واکنش نامناسبی انجام بدهد و دردسری درست شود. خیلیها ارتباطشان را با ما کم کردهاند یا ما کم کردهایم و درواقع یک جورایی تنهای تنها شدیم» (مشارکتکننده شماره 13).
غفلتهای پیرامونی
از دیگر محدودیتهای اجتماعی مشارکتکنندگان که بهطور مستقیم از طرف خانواده و اطرافیان خود بهصورت غفلتهای پیرامونی تجربه کرده بودند، کمبود حمایتهای اجتماعی بود. مشارکتکننده شماره 5 ادراک خود را درخصوص کمبود حمایتهای اجتماعی این گونه شرح میدهد:
«...کمکم توجهها و نگاهها به من کم شد. دوستان و آشنایان روابط خود را خیلی کم کردند و یکهویی احساس میکنی تعداد انگشتشماری دور و برت باقی ماندهاند و خودت را تنها احساس میکنی...»
بیثباتی
نتایج بهدستآمده از این طبقه شامل سبک زندگی متلاطم، خانواده بهمثابه نهاد مغفول و فشارهای اقتصادی است.
سبک زندگی متلاطم
ازجمله چالشهای شخصی که افراد دارای اختلال روان مزمن و خانوادهها با آن مواجه هستند، به هم ریختن سبک زندگی است که زمینههای آن با موردتوجه قرار نگرفتن دیگر بیماریهای جسمی، عدم کنترل زمان یا انحلال زمان و ضعف در خودمدیریتی فراهم میشود.
مشارکتکننده شماره 6 (بیمار روان) این مسئله را این گونه توصیف میکند:
«من از وقتی که بیمار شدم خیلی از برنامههای روزانهام به هم خورد. از خوردن و خوابیدن گرفته تا درس خواندن و کار. الان چون دارو مصرف میکنم خیلی وقتها تا لنگ ظهر میخوابم و همین باعث میشه روزم به هم بریزد.»
در خصوص عدم توجه به بیماریهای جسمی این افراد، یکی از روانپزشکان (مشارکتکننده شماره 16) اظهار میکند:
«برخی از این بیماران دارای بیماریهایی مثل دیابت، بیماریهای قلبی عروقی، مشکلات تغذیهای و حتی مشکلات جنسی هستند که عمدتاً توجه زیادی به آنها نمیشود.»
همچنین دررابطهبا اهمیت آموزش در این راستا، مشارکتکننده شماره 17 (روانپزشک) اظهار میکند:
«خیلی مهم است که بیماران از وضعیت خودشان آگاه باشند و بتوانند خودشان به بهبود وضعیت خود کمک کنند و نگذارند اوضاعشان بدتر شود. اگر خودشان بتوانند برخی از جوانب بیماریشان را کنترل یا حتی درک کنند، مشکلات کمتری خواهند داشت.»
خانواده بهمثابه نهاد مغفول
اغلب خانوادهها بهعنوان مراقبان اصلی بیماران شناخته میشوند که در فرایند درمان بار مراقبتی بر آنها تحمیل میشود. این امر علاوهبر فشارهای اجتماعی، کارکرد خانواده را نیز مختل میکند که موجب میشود بهعنوان نهاد مغفول مورد غفلت قرار گیرد. گاه یک نفر از اعضای خانواده بار مراقبتی بیشتری را بر دوش میکشد که موجب میشود مشکلات بیشتری را تجربه کند. مادر یکی از بیماران در این راستا بیان میکند:
«از زمانی که بیمار شد شوک شدیدی به همه ما وارد شد و همه برنامهها و کارهامون تحت تأثیر قرار گرفت. استرس و نگرانی شدید داشتیم. همه یک جورایی درگیر این بیماری و مشکلات همراه با اون شده بودیم.»
نبود دانش و آموزش کافی در این زمینه این شرایط را نیز تشدید میکند:
«کسی چیزی به ما نگفت، چه انتظاری باید داشته باشیم، چه کاری باید بکنیم درمورد کارش، درسش، تفریحش» (مادر و مراقب بیمار).
فشارهای اقتصادی
یافتههای این مطالعه نشان میدهد بیماریهای روانی مزمن علاوه بر هزینههای درمان، مشکلات اقتصادی دیگری را نیز دارند که بهصورت اختلال در شغل یا بیکاری خود را نشان میدهد و زمینه را برای تشدید بیثباتی فراهم میکند. مشارکتکننده شماره 11 (بیمار) در این رابطه بیان میکند:
«با این وضعیتی که ما داریم معمولاً دو راه بیشتر نداریم. یا باید به صاحبکار دروغ بگوییم و یک جورایی پنهانکاری کنیم و چیزی درمورد بیماری خودمان نگوییم یا مجبوریم که واقعیت را بگوییم. اگر درمورد بیماری بگوییم خیلی وقتها یا به ما کار نمیدهند یا حقوق کم میدهند یا کارهای الکی میدهند. اگر چیزی درمورد بیماری نگوییم همیشه با این استرس هستیم که اگر بفهمد یا یک وقتی علامتی یا عوارضی از بیماری رخ بدهد چکار کنیم.»
در همین راستا یکی از متخصصان (مددکار اجتماعی) نظر خود را درمورد مشکلات اشتغال بیماران روان این گونه بیان میکند:
«یکی از حوزههای مهم برای بازتوانی و ایجاد ثبات در زندگی این گروه از بیماران، اشتغال است. البته نکته مهم به نظر من این است که نگرش و نگاه بیماران و خانوادهها نسبت به شغل برای این افراد باید اصلاح شود و نباید انتظار داشته باشند که این افراد بتوانند تماموقت کار کنند یا حتی مثل قبل کار کنند. بلکه باید انتظارات منطقی و مطابق با شرایط بیمار داشته باشند تا فشار زیادی به این افراد وارد نشود» (مشارکتکننده شماره 19).
چالشهای درمانی
طبقه چالشهای درمانی در این مطالعه از 4 زیرطبقه فقدان انسجام درمانی، چالشهای مرتبط با درمانگران، چالشهای مرتبط با بیماری و دغدغههای پس از ترخیص تشکیل شده است که در این بخش بهترتیب به آنها پرداخته خواهد شد.
فقدان انسجام درمانی
یکی از زیرطبقات استخراجشده مرتبط با چالشهای درمانی افراد دارای بیماری روان، عدم وجود یک برنامه جامع و منسجم برای درمان بود. مشارکتکنندگان در این تحقیق، عدم وجود نگاه بلندمدت به برنامه درمانی و سلطه دارودرمانی بر مداخلات روانی و اجتماعی را از مهمترین عواملی میدانستند که باعث چالشهای درمانی برای آنها میشود. یک نفر از متخصصان (روانپزشک)بهعنوان مشارکتکننده، این شرایط را این گونه توضیح میدهد:
«در بیمارستانهایی که بیماران روان بستری میشوند و بهویژه درمورد بیماران مزمن برنامه منسجمی برای پیوند بخشهای مختلف درمان و بازتوانی دیده نمیشود و بیشتر اوقات هدف صرفاً نگهداری بیماران در همان شرایط است. با وجود اینکه مداخلات روانی و اجتماعی برای این بیماران تا حدودی انجام میشود، ولی هنوز به اون مرحله از انسجام و هماهنگی با سایر برنامههای درمانی نرسیده است که بیشترین اثربخشی را داشته باشد» (مشارکتکننده شماره 17).
چالشهای مرتبط با درمانگران
علاوهبر افراد و خانواده، درمانگران نیز در فرایند درمان با چالشهای زیادی مواجه هستند که ممکن است موجب بیانگیزگی و ناامیدی از درمان شود. یکی از متخصصان (روانشناس) این شرایط را این گونه شرح میدهد:
«حقیقتاً کار درست و حسابی با این بیماران سخت است. متأسفانه بهدلیل مشکلات مختلفی که در جامعه و محیط کار وجود دارد، برخی از همکاران هم اون انگیزه لازم را ندارند و یه جورایی خسته میشوند و ممکن است دچار یک نوع غفلت و ناامیدی درمورد وضعیت درمان شوند.»
از طرفی، عدم توجه به مراجع و نادیده گرفتن آنان در فرایند درمان، یکی از چالشهای افراد دارای بیماری روان مزمن است. مشارکتکنندگان در این تحقیق بر اهمیت توجه به حضور و مشارکت خود بیمار در برنامههای درمانی تأکید داشتند و خواستار آگاهی از وضعیت و روند درمان خود بودند:
«هر روز افراد روپوش سفید زیادی میان و میرن. یک وقتهایی حرفهایی میزنند که ما اصلاً متوجه نمیشویم و گاهی هم میترسیم نکنه بیماریمون بدتر شده باشه. کاش میفهمیدیم آخرش چی میشه و کی ترخیص میشیم. وضع و حالمون چطور است» (مشارکتکننده شماره 3، بیمار روان).
ماهیت پیچیده بیماری
طولانی شدن فرایند درمان و زمانبر بودن تطابق یافتن با بیماری، یکی از چالشهای مرتبط با بیماری در بیماران روان است که تعدادی از مشارکتکنندگان این موضوع را این گونه شرح میدهند:
«خوب ابتدا فکر میکردیم که ممکن است بعد از چند ماه درمان و اینجا بودن و بستری، کارمان تمام شود مرخص شویم. ولی هرچه بیشتر میگذرد متوجه میشوی که حالا حالاها کار داری و گرفتار هستی و باید با این شرایط سر کنیم» (مشارکتکننده شماره 8، بیمار روان).
دغدغههای پس از ترخیص
باتوجهبه اینکه در دورانی که فرد خارج از محیطهای درمانی، زندگی میکند ممکن است چالشهایی همچون عود و رها کردن درمانهای دارویی رخ دهد، بسیاری از مشارکتکنندگان دغدغه ترخیص و زندگی مستقل را دارند. یکی از بیماران مشارکتکننده بیان میکند:
«بعد از اینکه از بیمارستان بریم دیگه اوضاع فرق میکنه و باید بتونم خودم کارهام را جمع و جور کنم. ولی راستش همش میترسم که آیا با این وضعیتی که من دارم و با این داروهایی که میخورم میتونم زندگیم را جمع و جور کنم.»
در همین راستا متخصص شماره 21 (مددکار اجتماعی) اظهار میدارد:
«درواقع برنامههای ترخیص بیماران و بهطور خاص بیماران روان باید از همان ابتدای ورودشان طراحی و در نظر گرفته شود که متأسفانه اینجا این طوری نیست. ما باید بیماران و خانوادههای آنها را طوری آموزش بدهیم و آگاه کنیم که آمادگی ترخیص را داشته باشند و یک ترخیص موفق، ترخیصی است که صدمات زیادی به بیمار وارد نکند و به بازگشت سریع بیمار به بیمارستان منجر نشود. البته ترخیص موفق به خانواده و محیط اجتماعی و فرهنگ مردم و شبکههای اجتماعی هم بستگی دارد که بتوانند محیطی امن و مناسب را برای توانبخشی بیمار فراهم کنند و باید به تمام این جنبهها بهصورت سیستماتیک فکر شود.»
چالشهای ساختاری و کلان
در کنار عوامل فردی، خانوادگی و حرفهای تأثیرگذار، عوامل ساختاری و کلان جزو موارد پرتکرار این تحقیق بودند. این طبقه شامل 3 زیرطبقه دیدگاههای ناقص، کمتوجهی رسانههای اجتماعی و چالشهای اعتباری و مالی است.
دیدگاههای ناقص
یکی از چالشهای این حوزه، نگرش سیاستگذاران و برنامهریزان بهداشتی است که دربرگیرنده نگاهی جامع و سیستماتیک نیست. یکی از مشارکتکنندگان (مددکار اجتماعی) در این زمینه اظهار میکند:
«مسئولین ما چه اهمیتی برای سلامت روان جامعه قائل هستند؟ چقدر بودجه برای این حوزه اختصاص داده میشود؟ چه زیرساختهایی ما داریم؟ و اگر نوع نگاه به این بیماران، بهمثابه افرادی باشد که برای جامعه دردسر هستند و کاری نمیشود برای آنها کرد، خوب وضعیت به همین صورت خواهد شد که میبینیم.»
کمتوجهی رسانههای اجتماعی
برخورد کارشناسیشده رسانهها، همراه با دقت و حساسیت آنها در حوزه انتشار اخبار مربوط به بیماریهای روان، یکی از موضوعات مهمی است که مشارکتکنندگان به آن اشاره کردهاند. مشارکتکننده شماره 12 (فرد دارای اختلال روان) این موضوع را این گونه شرح میدهد:
«متأسفانه برخی مواقع در فیلمها و سریالها واژههایی مثل دیوانه، خلوچل و .... پررنگ میشود و کمتر فیلم و سریالی هست که به مردم آموزش دهد که چطور این بیماران را بپذیرند، چطور آنها را حمایت کنند، چگونه با آنها و خانوادههایشان رفتار کنند تا بار بیماری را کم کنند.»
چالشهای مالی و اعتباری
یکی از چالشهای موردنظر کلیه مشارکتکنندگان بهویژه متخصصین در راستای ارائه خدمات توانبخشی جامع به گروه هدف، مواجهه با سطح پایین اعتبارات تخصیصی به نسبت گیرندگان خدمات بوده است. مشارکتکننده شماره 18 (متخصص ـ روانشناس) در همین راستا چنین اذعان داشت:
«خدمات توانبخشی در سطوح روانی و اجتماعی بسیار برای افراد و حتی خانوادههای آنها ضروری است. اما ما با یک اعتبار و بودجه مالی بسیار محدودی مواجه هستیم که کل تیم توانبخشی و خدمات آنها را تحت تأثیر خود قرار میدهد.»
فقدان عاملیت و اراده
این طبقه به چالشهایی میپردازد که افراد در ارتباط با توانایی و اراده خودشان تجربه میکنند. فقدان عاملیت شامل دو زیرطبقه تضعیف هویت و کمبود تعادل بین استقلال و حمایت است. یافتههای این تحقیق نشان میدهد در فرایند توانبخشی و بازگشت بیماران به خانواده و جامعه باید نقشی پررنگ برای خود این افراد در نظر گرفته شود.
تضعیف هویت
برخی از چالشهای روانی این افراد که هویت آنها را در خطر قرار میدهد، احساسات منفی روانی است که در این افراد پدیدار میشود. مشارکتکنندگان در این مطالعه به احساس بیهودگی، مؤثر نبودن و ناامیدی اشاره کردند که آنها را آزار میدهد. مشارکتکننده شماره 1 این وضعیت آزاردهنده را این گونه شرح میدهد:
«برخی اوقات از این بیماری و آن همه دوا درمان آدم خسته میشود. احساس میکنم هیچ فایدهای ندارم. کار مثبتی که نمیکنیم.»
کمبود تعادل بین استقلال و حمایت
تعادل بین استقلال و حمایت در مواجهه با افراد و خانوادههای دارای اختلال روان همانند یک تیغ دولبه عمل میکند که میتواند بر وضعیت آنها تأثیر زیادی داشته باشد. مشارکتکننده شماره 16 (روانپزشک) در این زمینه اظهار میکند:
«حمایت از این بیماران و خانوادههای آنها از جنبههای مختلف میتواند کمککننده و مؤثر باشد. اما در برخی موارد ملاحظه میشود که این حمایتها به سمتی حرکت میکند که هیچ حق و نقشی برای خود بیمار در نظر گرفته نمیشود و یک جورایی در فرایند درمان یا توانبخشی نادیده انگاشته میشود. نباید این گونه پیش برود که بیماران هیچ گونه نقش و آزادی درمورد انتخابهای عمده زندگی خود نداشته باشند.»
بحث
مطالعه حاضر سعی کرده است بینشی عمیق درخصوص چالشهای روانی و اجتماعی افراد دارای بیماری روان مزمن، مراقبان خانوادگی و درمانگران این حوزه در مسیر توانبخشی ارائه دهد. بهطورکلی، 5 مضمون اصلی و 15 مضمون فرعی از دادهها انتزاع شد. 5 مضمون «محدودیتهای اجتماعی»، «بیثباتی»، «چالشهای درمانی»، «چالشهای ساختاری و کلان» و «فقدان عاملیت و اراده» ازجمله مضامینی بودند که همراه با زیرطبقات خود توانستند چالشهای موجود در مسیر توانبخشی روانی و اجتماعی افراد دارای بیماری روان مزمن را مشخص کنند. بهطورکلی بخش قابلتوجهی از چالشها همچون مضامین اول، سوم و چهارم جنبه ساختاری و اجتماعی دارد و مضامین دوم و پنجم بیشتر نشاندهنده مشکلات فردی و خانوادگی است.
مضمون اول یعنی «محدودیتهای اجتماعی» حاکی از چالشهایی است که جنبه اجتماعی دارند و بهنوعی طرد افراد و خانوادههای آنان توسط جامعه و اطرافیان و همچنین ضعف در ساختار حمایت اجتماعی بهعنوان یکی از کلیدیترین مفاهیم در مسیر توانبخشی را شامل میشوند. این افراد و خانوادههای آنها با مواردی همچون انگ و تبعیض اجتماعی مواجه شده و بهنوعی وارد جریانی تحت عنوان انفصال اجتماعی میشوند [
19-
21]. همچنین ارتباطات افراد و خانوادههای دارای بیمار روان نیز تحت تأثیر این موضوع قرار میگیرد، بهگونهای که فرد و خانواده از حمایتهای اجتماعی محروم میشوند. به بیان دیگر، خانوادهها درخصوص مقابله با مشکلات یکی از اعضای خود، با ضعف در ساختارها و اقدامات حمایتی مواجه میشوند و به همین واسطه ارتباطات خود را محدود ساخته و چالشهای جدی درخصوص درخواست کمک و حمایت را تجربه میکنند [
21-
23].
دومین مضمون اصلی این پژوهش «بیثباتی» بود که حاکی از مشکلاتی است که خانوادهها بهصورت خاص با آن مواجه میشوند. این مشکلات و چالشها دربرگیرنده سبک زندگی ناسالم و پرتلاطم خانواده، مغفول ماندن خانواده در نظام حمایتی و سلامت و همچنین فشارهای اقتصادی است که خانواده با آن مواجه میشود. بهنوعی خانوادههای دارای فرد با اختلال روان، علاوهبر بار مراقبتی [
21،
24]، با اختلال در کارکرد خود نیز مواجه شده و از مسیر طبیعی خارج میشوند و ساختارشان دستخوش تغییرات در سطوحی همچون روابط زناشویی، نظام والدگری، هرج و مرج در روابط خانوادگی و مشکلات اقتصادی مختلف میشود [
21]. با بررسی نتایج سایر مطالعات میتوان به این موضوع اشاره کرد که فرد دارای بیماری روان نیز در راستای بیثباتی با شروع علائم بیماری، عوارض جانبی داروها و پیشرفت تحصیلی ضعیف، با چالشهای جدی در مسیر طبیعی زندگی خود همچون اختلال در روند تحصیلی، پیشرفت شغلی و ثبات شخصیتی مواجه میشود [
25-
27].
طی مضمون سوم یعنی «چالشهای درمانی» مشارکتکنندگان مطالعه اذعان کردند چالشهای مرتبط با بیماری و نحوه درمان بیماری از مهمترین و پرچالشترین مشکلاتی هستند که آنها در مسیر توانبخشی روانی اجتماعی با آن مواجه شدهاند. به بیان دیگر، عدم انسجام در برنامهها و مداخلات درمانی در کنار عواملی همچون ضعف در هماهنگی بینتیمی میتواند چالشهای جدی برای کلیه گروههای درگیر به ارمغان بیاورد [
28, 29].
قابلذکر است که ماهیت بیماری و شکل پیچیده و پیشبینیناپذیر آن، افراد را نسبت به ترخیص بهموقع دچار سردرگمی و ابهام میکند. نگرانی بابت عود بیماری، ترک درمان دارویی، نگرانی از شروع زندگی مستقل و عدم قطعیت درمورد درمان و ترخیص از دیگر چالشهایی است که در حوزه درمان و مسیر توانبخشی مطرح شده است. عدم دسترسی بیماران به داروها بهدلیل ماهیت پیچیده آن و نگرانی دائم بیماران، مراقبین و متخصصین درخصوص عدم پایبندی به درمان دارویی پس از ترخیص در کنار کمبود اطلاعات کافی و ساده درخصوص مدتزمان درمان دارویی پس از ترخیص و عوارض احتمالی، از دیگر چالشهای افراد در این مسیر است [
28, 29].
همچنین متخصصین و درمانگران حوزه روان نیز با چالشهای زیادی مواجه هستند که ناشی از ساختارهای کلانتر در سیستم و نظام سلامت است. موانع ساختاری در راستای ارائه خدمات بهموقع و مناسب، فقدان منابع کافی جهت حمایت دارویی، روانی و اجتماعی از افراد و مراقبین آنها و بروکراسی اداری از دیگر چالشهایی هستند که ارائه خدمات در حوزه سلامت روان را تحت تأثیر خود قرار دادهاند [
30]. همچنین افراد و مراقبین اصلی آنها نیز در ارتباط با درمانگران دچار چالش و مشکلاتی هستند که بخش قابلتوجه این مشکلات معطوف به تشخیص نادرست بیماری توسط متخصصین، عدم اختصاص زمان کافی به ویزیت مراجعین و فراهم نبودن زمینه مشارکت فعال بیماران و مراقبین آنها در فرایند درمان است [
22].
در مضمون چهارم چالشها شکل ساختاری و کلان داشته و سطح بالایی از نظام سلامت و جامعه را هدف قرار دادهاند. در بسیاری از مواقع انتشار اطلاعات غیرعلمی درخصوص افراد دارای اختلال روانی موجب بازتولید تبعیض و انگ اجتماعی میشود. در همین راستا، اغلب در رسانههای اجتماعی اینگونه نشان داده میشود که افراد دارای اختلال روان بیشتر مرتکب جرایم خشونتآمیز میشوند و مخاطبان نیز تحت تأثیر این نگرش قرار میگیرند. این در حالی است که برخی پژوهشها نشان میدهند استفاده از رسانهها توسط افراد متخصص و حرفهای و گروههای همتا، جهت آگاهیرسانی صحیح میتواند موجب کاهش انگ اجتماعی نسبت به افراد مبتلا به اختلال روان و دسترسی به اطلاعات معتبر در این زمینه شود [
31]. عدم اتفاقنظر بین نظام سیاستگذاری و نظام اجرا در کنار کمبود اعتبار و تخصیص حمایت مالی و بیمهای از دیگر چالشهایی است که اهداف درمانی و توانبخشی در سطوح کلان و ساختاری با آنها مواجه هستند [
32, 33].
از دیگر یافتههای این پژوهش که در طبقه «فقدان عاملیت و اراده» قرار میگیرد، کمبود تعادل بین استقلال و حمایت است. این زیرطبقه نشان میدهد افراد دارای اختلال روان و خانوادههایشان درعینحال که گاهی موردحمایت واقع میشوند، احساس میکنند اراده و اختیار از آنها سلب شده است. در همین راستا نتایج یکی از مطالعات حاکی از آن است که مراقبان در بسیاری از مواقع بیش از اندازه بهصورت احساسی و عاطفی با فرد دارای اختلال روان برخورد میکنند و تلاش میکنند خواستههای آنها را اجابت کنند [
22].
نتیجهگیری
این پژوهش در پی فهم چالشهای افراد دارای بیماری روانی مزمن از دیدگاه افراد دارای اختلال، مراقبان خانوادگی و افراد متخصص این حوزه بود که نشان داد مشارکتکنندگان در این پژوهش در فرایند توانبخشی دارای مشکلات و چالشهای متنوعی هستند که وابسته به یک عامل نیست و در سطوح مختلف در ابعاد فردی، بینفردی، خانوادگی، جامعهای و مرتبط با ساختارها و سیاستگذاریها پدید میآیند. بنابراین پاسخ به آنها نیز مستلزم در نظر گرفتن جوانب مختلف است. تلاش برای رفع محدودیتهای اجتماعی، رفع چالشهای ساختاری، تقویت مداخلات درمانی و توانبخشی تیمی، کمک به استقلال و توانمندی بیمار و خانواده، تأکید بر رویکردهای مشارکتی هم در تیمهای درمانی و هم با حضور خانواده و جامعه، جهتدهی برنامههای رسانهای، توسعه و راهاندازی و حمایت از سازمانهای غیردولتی در حیطه توانبخشی بیماران روانی اجتماعی، ازجمله مهمترین نکاتی هستند که میتوانند با تقویت فرایند توانبخشی روانی و اجتماعی، بهبودی بیماران و خانواده را تسریع کنند. سیاستگذاران و برنامهریزان کشور در حوزه سلامت، خانواده، بهزیستی و رفاه باید به این گروه هدف و خانوادههای آنها توجه ویژه داشته باشند تا بتوان بستری برای کاهش انگ، حضور در جامعه، برابرسازی فرصتها در جامعه، ارتقای دانش مردم جامعه و خانواده بیماران از بیماریها و توانمندی بیماران، توانبخشی روانی و اجتماعی بیماران و خانوادهها و همچنین کاهش بار مراقبتی و هزینه درمان کادر درمان و خانواده اقدامی اساسی اتخاذ کرد.
ازجمله محدودیتهای این پژوهش میتوان به مواردی همچون: بیمار بودن مشارکتکنندگان اصلی، دشواری دسترسی به بیماران مبتلا به اختلال روان، خانوادههای آنها و متخصصان مددکاری اجتماعی که در حوزه مددکاری اجتماعی بهداشت و روان تجربه و تخصص کافی داشته باشند، اشاره کرد. برای رفع محدودیت اول تلاش شد با همکاری روانپزشک مصاحبهها در شرایطی صورت گیرد که فرد از ثبات روانی کافی برخوردار باشد. مشارکتکنندگان این پژوهش از میان بیماران بستری در بیمارستان انتخاب شدند و ازآنجاییکه اغلب آنها با مشکلات حاد روانی و اجتماعی مواجه هستند و از سوی خانواده طرد شدهاند این امر میتواند بهنوبهخود نتایج پژوهش را متأثر کند.
پیشنهاد میشود در پژوهشهای بعدی مشکلات مراقبان خانوادگی و افراد متخصص در این حوزه بهصورت جداگانه موردتوجه قرار گیرد و مشارکتکنندگان از سطح جامعه در مراکز مختلف انتخاب شوند.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
همچنین قبل از شرکت در مطالعه، کلیه شرکتکنندگان یک فرم رضایتنامه کتبی آگاهانه را مطالعه و امضا کردند و تمام سؤالات آنها با دقت و حوصله توسط محقق پاسخ داده شد. هیچ موضوع اخلاقی خاصی در طول مطالعه گزارش نشد و هیچ شرکتکنندهای از مطالعه انصراف نداد. همه شرکتکنندگان از محرمانه بودن اطلاعات خود در طول مطالعه و پس از مطالعه کاملاًً اطمینان داشتند.
این مطالعه دارای کد اخلاق IR.USWR.REC.1400.098 از کمیته اخلاق دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی است.
حامی مالی
تحقیق حاضر برگرفته از طرح پژوهشی تدوین پروتکل مداخلات برای افراد دارای اختلال روان است که با همکاری اداره مددکاری اجتماعی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی انجام شده است.
مشارکت نویسندگان
طراحی مطالعه و جمعآوری داده: فردین علیپور، زلیخا عربکری، مصطفی مردانی و شکوفه احمدی؛ مفهومسازی: فردین علیپور، زلیخا عربکری و حسین افشارپویا؛ بازبینی و نهاییسازی نسخه: فردین علیپور، مصطفی مردانی و مهرانگیز شعاع کاظمی؛ تحقیق: همه نویسندگان.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
از کلیه مشارکتکنندگان، متخصصین و مسئولین که در انجام این پژوهش همکاری کردند، تشکر و قدردانی میشود.
References
1.
WHO. Mental disorders. Geneva: WHO; 2022. [Link]
2.
Institute of Health Metrics and Evaluation. Global Health Data Exchange (GHDx).USA: Institute for Health Metrics and Evaluatio; 2021. [Link]
3.
Mojarrad Kahani AH, Ghanbari Hashem Abadi BA, Modares Gharavi M. [The efficacy of group psycho educational interventions in promoting quality of life and quality of relationships on family of patients with bipolar disorders (Persian)]. Journal of Research in Behavioural Sciences. 2012; 10(2):114-23. [Link]
4.
Sukut O, Ayhan Balik CH. The impact of COVID-19 pandemic on people with severe mental illness. Perspectives in Psychiatric Care. 2021; 57(2):953-6. [DOI:10.1111/ppc.12618] [PMID]
5.
Tong Chien W, Thompson DR, Fong Leung S, Bressington D. Quality of life, symptom severity and level of functioning in people with severe mental illness ready for hospital discharge. Journal of Psychiatric and Mental Health Nursing. 2022; 29(1):14-24. [DOI:10.1111/jpm.12703] [PMID]
6.
Tanyuy CB, Aguocha CM, Nwefoh EC, Wankam MG. Social representation of abuse of persons with severe mental illness in Jakiri, Cameroon: A qualitative study. International Journal of social Psychiatry. 2021; 67(7):946-54. [DOI:10.1177/0020764020972432] [PMID]
7.
Möhring M, Krick NK, Ditze A. The influence of social support and characteristics of the stigmatisers on stigmatising attitudes towards people with mental illness. European Journal of Health Communication. 2021; 2(2):66-96. [DOI:10.47368/ejhc.2021.204]
8.
Díaz-Mandado O, Periáñez JA. An effective psychological intervention in reducing internalized stigma and improving recovery outcomes in people with severe mental illness. Psychiatry Research. 2021; 295:113635. [DOI:10.1016/j.psychres.2020.113635] [PMID]
9.
Emami Z, Kajbaf MB. [The effectiveness of quality of life therapy on anxiety and depression in female high school students (Persian)]. Research in Cognitive and Behavioral Sciences. 2015; 4(2):89-102. [Link]
10.
Fu XL, Qian Y, Jin XH, Yu HR, Wu H, Du L, et al. Suicide rates among people with serious mental illness: A systematic review and meta-analysis. Psychological Medicine. 2023; 53(2):351-61.[DOI:10.1017/S0033291721001549] [PMID]
11.
Spanakis P, Peckham E, Mathers A, Shiers D, Gilbody S. The digital divide: Amplifying health inequalities for people with severe mental illness in the time of COVID-19. The British Journal of Psychiatry. 2021; 219(4):529-31. [DOI:10.1192/bjp.2021.56] [PMID]
12.
Torabi Z, Eghlima M, Khanke HR, Reza Soltani P. [Examine between family burden and family function (family with chronic neurosis children) (Persian)]. Social Welfare Quarterly. 2014; 13(51):133-49. [Link]
13.
Mojarad Kahani AH, Ghanabari Hashem Abadi BA. [The efficacy of group psycho educational interventions on family performance of patients with mood disorders (Persian)]. Journal of Family Counseling & Psychotherapy. 2012; 1(3):399-412. [Link]
14.
Akbari M, Alavi M, Irajpour A, Maghsoudi J. Challenges of family caregivers of patients with mental disorders in Iran: A narrative review. Iranian Journal of Nursing and Midwifery Research. 2018; 23(5):329-37. [DOI:10.4103/ijnmr.IJNMR_122_17] [PMID]
15.
Serlachius A, Badawy SM, Thabrew H. Psychosocial challenges and opportunities for youth with chronic health conditions during the COVID-19 pandemic. JMIR Pediatrics and Parenting. 2020; 3(2):e23057. [DOI:10.2196/23057] [PMID]
16.
Singh GP. Psychosocial and mental health issues of the migrants amidst covid-19 pandemic in India: A narrative review. Indian Journal of Psychological Medicine. 2021; 43(6):473-8. [DOI:10.1177/02537176211044802] [PMID]
17.
Momen NC, Plana-Ripoll O, Agerbo E, Benros ME, Børglum AD, Christensen MK, et al. Association between mental disorders and subsequent medical conditions. The New England Journal of Medicine. 2020; 382(18):1721-31. [DOI:10.1056/NEJMoa1915784] [PMID]
18.
De Hert M, Detraux J, Vancampfort D. The intriguing relationship between coronary heart disease and mental disorders. Dialogues in Clinical Neuroscience. 2018; 20(1):31-40. [PMID]
19.
Vaghee S, Salarhaji A. [Stigma in family caregivers of patients with schizophrenia hospitalized in Ibn-Sina Psychiatric Hospital of Mashhad in 2014-2015 (Persian)]. Journal of Torbat Heydariyeh University of Medical Sciences. 2015; 3(3):23-30. [Link]
20.
Koschorke M, Padmavati R, Kumar S, Cohen A, Weiss HA, Chatterjee S, et al. Experiences of stigma and discrimination faced by family caregivers of people with schizophrenia in India. Social Science & Medicine. 2017; 178:66-77. [DOI:10.1016/j.socscimed.2017.01.061] [PMID]
21.
Jourshari RR, Aria AM, Alavizadeh SM, Entezari S, Hosseinkhanzadeh AA, Amirizadeh SM. Structural relationships between assertiveness and parenting styles with mediating self-esteem and anxiety of singleton children. Iranian Rehabilitation Journal. 2022; 20(4):539. [Link]
22.
Dolatfard A, Fathi M. [Experiences and challenges of families with mental disorders (Persian)]. Research Journal on Social Work. 2021; 8(27):97-124. [Link]
23.
Sadeghi M, Kaviani H, Rezai R. [Stigma of mental disorder among families of patients with major depressive disorder, bipolar disorder and schizophrenia (Persian)]. Journal of Advances in Cognitive Sciences. 2003; 5(2):16-25. [Link]
24.
Nouri Khajavi M, Ardeshirzadeh M, Doulatshahi B, Afgheh S. [Comparative evaluation of psychological burden in caregivers of patients with chronic schizophrenia and caregivers of patients with chronic bipolar disorder (Persian)]. Iranian Journal of Psychiatry and Clinical Psychology. 2008; 14(1 (52)):80-4. [Link]
25.
Thomas TL, Prasad Muliyala K, Jayarajan D, Angothu H, Thirthalli J. Vocational challenges in severe mental illness: A qualitative study in persons with professional degrees. Asian Journal of Psychiatry. 2019; 42:48-54. [DOI:10.1016/j.ajp.2019.03.011] [PMID]
26.
Folb N, Lund C, Fairall LR, Timmerman V, Levitt NS, Steyn K, et al. Socioeconomic predictors and consequences of depression among primary care attenders with non-communicable diseases in the Western Cape, South Africa: Cohort study within a randomised trial. BMC Public Health. 2015; 15:1194. [DOI:10.1186/s12889-015-2509-4] [PMID]
27.
Booysen D, Mahe-Poyo P, Grant R. The experiences and perceptions of mental health service provision at a primary health centre in the Eastern Cape. South African Journal of Psychiatry. 2021; 27:1641. [DOI:10.4102/sajpsychiatry.v27i0.1641] [PMID]
28.
Rose LE, Gerson L, Carbo C. Transitional care for seriously mentally ill persons: A pilot study. Archives of Psychiatric Nursing. 2007; 21(6):297-308. [DOI:10.1016/j.apnu.2007.06.010] [PMID]
29.
Velligan DI, Roberts DL, Sierra C, Fredrick MM, Roach MJ. What patients with severe mental illness transitioning from hospital to community have to say about care and shared decision-making. Issues in Mental Health Nursing. 2016; 37(6):400-5. [DOI:10.3109/01612840.2015.1132289] [PMID]
30.
Sarikhani Y, Bastani P, Rafiee M, Kavosi Z, Ravangard R. Key barriers to the provision and utilization of mental health services in low-and middle-income countries: A scope study. Community Mental Health Journal. 2021; 57:836-52. [DOI:10.1007/s10597-020-00619-2] [PMID]
31.
Battaglia AM, Mamak M, Goldberg JO. The impact of social media coverage on attitudes towards mental illness and violent offending. Journal of Community Psychology. 2022; 50(7):2938-49. [DOI:10.1002/jcop.22807] [PMID]
32.
Betton V, Borschmann R, Docherty M, Coleman S, Brown M, Henderson C. The role of social media in reducing stigma and discrimination. The British Journal of Psychiatry. 2015; 206(6):443-4. [DOI:10.1192/bjp.bp.114.152835] [PMID]
33.
Saha K, Torous J, Ernala SK, Rizuto C, Stafford A, De Choudhury M. A computational study of mental health awareness campaigns on social media. Translational Behavioral Medicine. 2019; 9(6):1197-207. [DOI:10.1093/tbm/ibz028] [PMID]